اُکالیپتوس

۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۸ ثبت شده است

1- بچه ها  به خاطراوضاع کرونایی در خانه اند و روش و مدل زندگی کاملا فرق کرده درس و مشق و کنکور فراموشش شان شده. پدرشان حکم می دهد که درس تان را بخوانید اما گوش شنوایی نیست. خصوصا پسرم که گاهی شاخ و شانه میکشد و کم مانده بود که اختلاف میانشان بالا بگیرد. چرا پدرشان فکر می کند می تواند با زور و یا تنبیه حرفش را پیش ببرد؟نمی دانم. 

این وسط میانه را گرفتم و خدا میداند که پسرم منطقی تر است.


2- مزخرف ترین خانه تکانی را پشت سر میگذارم. موکت ها را دیر اوردند و خانه بازار شام است و من با صبر و خونسردی کارهایم را انجام میدهم و البته دستشان درد نکند که بد قولی نکردند و سر همان موقعی که گفتند موکتها را اوردند.نه اینکه بگویند دو سه روزه تحویل می دهیم و بعد مدام بدقولی کنند.


3_ نسل غریبی بودیم ما. اگر یک صبح بیدار شوم و ببینم اخبار میگوید گدازه های اتشفشانی از دهانه دماوند جاری شده اصلا تعجب نخواهم کرد. امیدوارم این بحران بیماری زودتر تمام شود و خداوند مراقب همه ی ما باشد.


4- تعیلات رمی را گذاشتم برای تماشا. سه نفری. بچه ها اولش به ان خندیدند که قدیمی ست و چه هست و چه نیست. کم کم جذبش شدند. پسرم که هی ررفت و هی امد و هم پرسید و هم جسته گریخته دید. اخرهایش را کامل دید. می پرسیدند که چرا خبرنکارها عکس های پرنسس را نفروختند؟  نسل جدید هم نسل عجیبی ست. نسل خود محور.

۰ نظر ۲۰ اسفند ۹۸ ، ۱۰:۰۵
آفاق آبیان
عنوان کتابیست مشتمل بر هفت داستان کوتاه از الیس مونرو. داستان های کوتاهی که گستره ی وسیعی از فکر و احساس شخصیت اصلیش که غالبا یک زن است را در بر  میگیرد.
 همیشه فکر می کردم  داستان کوتاه باید داستان موقعیت باشد که ظاهرا غالبا ههم چنین است اما این داستانها نشان می دهد که نویسنده میتواند خیلی سریع و فوری هم به یک شخصیت بپردازد. مثلا از کودکیش تا بزرگسالی  یا در فاصله نزدیک به چند دههه شخصیت را واکاوی کند پر واضح است که برخی از این داستانها میتواند به یک رمان هم گسترش یابد. اما الیس مونرو خواستته که اینگونه بنویسد. جان شیرین را ، شیرین بنویسد.

 داستان کوتاه غرور دوست داشتنی ست و فوق العاده. داستان رابطه یک پسر که لبشکری بوده و بعدها عمل کرده و دختری که کاملا معمولیست. اگر مثلا معمولی بودن را به این معنا بگیریم که اصلا باهوش نیست و البته نه این که بی هوش باشد. به هر حال رابطه شان خیلی بامزه و ساده است و البته هنر نویسنده در این است که اصلا حرف و کلمه ای از غرور نیست. غرور را جایی ان پشت ها میشود دید..

 داستان دالی هم جالب است. زن و مرد مسنی که نزدیک به هشتاد سال دارند و در ابتدا به مرگ و چگونه مردنشان فکر می کنند و حرف می زنند. و بعد یک روزز زن دستفروشی به درب خانه شان می اید و معلوم میشود که مرد در دوران جوانی اش مدتی با او دوست بوده و حالا هم یک جورهایی دوستی شان گل می کند و زن حسودیش میشود خلاصه که انگار همگی بیست سی ساله اند.
به وضوح در این داستانهای زیبا میشد ردی از زندگی خود نویسنده را پیدا کرد. ظاهرا که در مورد همه ی نوشته ها و نویسنده ها همین طور است. مصاحبه ای از الیس مونرو خواندم که خودش هم ان را تایید کرده بود.

۰ نظر ۱۸ اسفند ۹۸ ، ۱۰:۲۰
آفاق آبیان

1- یعنی روز جمعه گذشته که مامثل انبوهی از ادم های دیگر برای خودمان بیرون رفته بودیم و از این مغازه به ان مغازه برای خرید گردش می کردیم و دست به اجناس میزدیم و لباس پرو می کردیم و یک جا هم رفتیم و چیزی خوردیم، حرف و خبری از کرونا نبود؟ یکهویی از توی بقچه شان در اوردند! به هر حال ما که داریم تقریبا زندگی خودمان را ادامه می دهیم.

 2- یک مدتی ست که فکر می کنم همه ی ادمها یک جور سانسور چی هستند. حالا یا باالقوه یا بالفعل. به پستهایی که در فضای مجازی نوشته میشود و به جو مملو از سانسور در زمانه ای در گذشته یا در حال خرده می گیرد می خندم. آدمها و حکومتها یک فراکتال یک پارچه هستند. یعنی خخود متشابه. معروف ترین شگل فراکتال گل کلم است..


3- یک ریاضیدان یا نمیدانم امار دان بوده که گفته ((ارقام دروغ نمی گویند دروغگویان رقم سازی میکنند.)) به نظرم در این دوره زمانه بشود گفت عکس ها دروغ نمی گویند اما دروغگویان ممکن است عکس سازی کنند و البته این چند خط مربوط است به انچه که در پست قبل در رابطه با عکس نوشتم.


    عکس زیر هم به وضوح یک گل کلم رومی را نشان می دهد. یک فراکتال خوشگل.


۰ نظر ۰۷ اسفند ۹۸ ، ۱۲:۲۸
آفاق آبیان

دیروز صبح خانه تکانی و ناهار درست کردن حسابی خسته ام کرده بود. عصر هم خواستم دخترم را ببرم خرید عید که دیدم ناز میکند. تو را به خدا چه زمانه ای شده. به جای انکه برای خرید و گشت و گذار خوشحال شوند. من هم گفتم حالا که این طور شد به خودم جایزه میدهم و میروم افتتاحیه جشن تصویر سال. 

سالخا می اید و میرود و این نمایشگاه از عکس ها برگزار میشود و من هم گاهی میروم و عکس ها را تماشا میکنم اما فقط این بار بود که به این نکته نوجه کردم ان هم وقتی اقای صمدیان اشاره کرد. هدف ثبت تاریخ ایران است در تصویر و چقدر کار مهم و با ارزشی ست این کار. عکس ها دروغ نخواهند گفت

 در مراسم افتتاحیه فیلمی مستند پخش شد که برای اولین بار روی پرده می رفت. اقای بهمن کیارستمی نام ان را سوهانک گذاشته بود. همان طعم گیلاس بود که کیارستمی ان را تمرینی ساخته بود.و خودش نقش اقای بدیعی را بازی می کرد. تماشایش لذت بخش بود. مدت طولانی مرد بزرگ سینمای ایران را بر پرده تماشا کردیم. سرحال و سرشار از انرژی مثبت به خانه برگشتم.

بابای بچه ها عصبانی که چرا رفته ام. از وقتی پسرم کنکور دارد گردش و تفریح تعطیل شده.قبل از ان همیشه من برنامه ریزی می کردم. حالا که ماشین دارم  که اصلا از جایش تکان نمیخورد. خودتان بروید خودتان بروید ما هم خودمان میرویم چه جای عصبانیت؟ وقتی یک عمر است روی کاناپه دراز می کشد و سقف را تماشا میکند.

 دخترک را بردم برای خرید. برگشتنه به هر دوی ما خیلی خوش گذشته بود. ما از شادی های کوچولو یک دنیا خوشحال میشویم.

۰ نظر ۰۳ اسفند ۹۸ ، ۱۲:۱۰
آفاق آبیان