اُکالیپتوس

از هر دری سخنی (2)

سه شنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۸، ۱۰:۰۵ ق.ظ

1- بچه ها  به خاطراوضاع کرونایی در خانه اند و روش و مدل زندگی کاملا فرق کرده درس و مشق و کنکور فراموشش شان شده. پدرشان حکم می دهد که درس تان را بخوانید اما گوش شنوایی نیست. خصوصا پسرم که گاهی شاخ و شانه میکشد و کم مانده بود که اختلاف میانشان بالا بگیرد. چرا پدرشان فکر می کند می تواند با زور و یا تنبیه حرفش را پیش ببرد؟نمی دانم. 

این وسط میانه را گرفتم و خدا میداند که پسرم منطقی تر است.


2- مزخرف ترین خانه تکانی را پشت سر میگذارم. موکت ها را دیر اوردند و خانه بازار شام است و من با صبر و خونسردی کارهایم را انجام میدهم و البته دستشان درد نکند که بد قولی نکردند و سر همان موقعی که گفتند موکتها را اوردند.نه اینکه بگویند دو سه روزه تحویل می دهیم و بعد مدام بدقولی کنند.


3_ نسل غریبی بودیم ما. اگر یک صبح بیدار شوم و ببینم اخبار میگوید گدازه های اتشفشانی از دهانه دماوند جاری شده اصلا تعجب نخواهم کرد. امیدوارم این بحران بیماری زودتر تمام شود و خداوند مراقب همه ی ما باشد.


4- تعیلات رمی را گذاشتم برای تماشا. سه نفری. بچه ها اولش به ان خندیدند که قدیمی ست و چه هست و چه نیست. کم کم جذبش شدند. پسرم که هی ررفت و هی امد و هم پرسید و هم جسته گریخته دید. اخرهایش را کامل دید. می پرسیدند که چرا خبرنکارها عکس های پرنسس را نفروختند؟  نسل جدید هم نسل عجیبی ست. نسل خود محور.

۹۸/۱۲/۲۰
آفاق آبیان