اُکالیپتوس

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سینمای ایران» ثبت شده است

نانوشته فیلمی‌ست اکران شده  در گروه هنر و تجربه  و کارگردان آن آقای امین بخشیان است. فیلمی رئال و اجتماعی با  موضوع مهاجرت. در چهار تکه متصل به هم با شخصیتهای متفاوت که در کنار هم یک خط سیر مهاجرتی غیر قانونی از مبدا تا مقصد را تشکیل میدهند. وبه همه مشکلات و سختی های این سفر پر خطر می‌پردازند.

 موضوع فیلم مسلما مهم است اما پرداخت... خب هنر و تجربه است و به عنوان آغاز کار خوب اما مثلا فیلمی مثل کاپیتان من هست که مهاجرت چند تا پسر بچه آفریقایی را نشان می‌دهد و انجا مسیر فرار و دویدن، بیابان و صحرا و گرما ست و اینجا کوهستان و سنگلاخ و سرما . 

صحنه فیلم کاپیتان من که زنی از گروه دویدن دور می ماند و بعدتر  می‌میرد به شدت تاثیر گذار است اما اینجا زن افغان اصلا نتوانسته خوب از پس نقش بر بیاید. قسمت مربوط به یونان هم پنهان شدن در یک فضای محدود است که میتواند سختی  را نشان بدهد و همین طور سایر قسمتها...

۲۸ فروردين ۰۴ ، ۱۳:۵۶
آفاق آبیان

امروز بالاخره فیلم چند کیلو خرما برای مراسم تدفین به کارگردانی آقای سامان سالور را دیدم. نمیدانم  در سالهای گذشته چند بار گذاشته بودم تماشایش کنم اما رهایش کرده بودم.  امروز طلسمش شکسته شد.

 قشنگ بود اما عجیب هم بود. ساده بود اما سخت هم بود! سیاه و سفید بود اما تلخ نبود. غمگین کننده بود اما بی‌روح نبود و خیلی چیزهای دیگر که شاید بتوان در مورد آن گفت. هرکسی بر حسب سلیقه‌اش.

۱۲ اسفند ۰۳ ، ۲۱:۴۸
آفاق آبیان

جشنواره فیلم فجر با سلام و صلوات به پایان رسید. هرچه که بود به نظرمن در مقایسه با جشنواره سال گذشته همچون کله‌ آدمی بود که پس از مدتی زیر آب بودن خودش را بیرون کشید تا نفس بکشد. حتما بی عیب و ایراد نبود اما خون تازه‌ای در رگهایش دمیده شد. سال گذشته ردیف اول  در اختتامیه شهردار تهران، جلوس کرده بود و با خیلی از بالای صحنه روندگان برای دریافت سیمرغ خوش و بش میکرد!!!

 به امید روزهای بهتر برای سینمای ایران و خوش به حال کسانی که توانستند فیلم پیر پسر را ببینند.

۲۳ بهمن ۰۳ ، ۲۱:۴۸
آفاق آبیان

چرا چرا چرا هیچکس هیچ جا درباره فیلم "داد" آقای ابوالفضل جلیلی حرف نمیزند؟


-این پست را پس از پایان برنامه هفت نوشتم. برنامه‌ای با مجری متکبر و مغروری که اصلا و ابدا طاقت شنیدن پاسخی مخالف میل مبارکش را ندارد. و معلوم نیست  میداند این اعتبار را از کجا به دست آورده؟ بعضی از این اعتبارات یک شبه بر باد می‌روند.

۲۰ بهمن ۰۳ ، ۰۱:۳۶
آفاق آبیان
کیک محبوب من را بالاخره دیدم و فقط خدا میداند چقدر مشتاق تماشایش بودم. اتفاقی در اینستا به دختری برخوردم که در صفحه اش اعلام کرده بود فیلم را در کانال تلگرامی‌اش قرار داده. دست هرکسی که این کار را میکند و باعث میشود، دست دیگران هم به دامن فیلم برسد درد نکند و گرنه دلمان آنقدر آب میشد که دیگر هیچ چیز از آن باقی نمی‌ماند.
 روزی که قصیده گاو سفید( فیلمی از همین کارگردان) را دیدم،پایانش را دوست نداشتم. آنقدر که در صفحه آقای کارگردان نظر گذاشتم. و پرسیدم که چرا چرا چرا زنی که عاشق آن آقای قاضی است او را ترک میکند؟ و چرا نگذاشته که زن به خودش فکر کند و صلاح خودش را در نظر بگیرد و در آن زندگی که میتوانست برایش راحتی خوشی ارمغان بیاورد بماند.
 شاید برای همین بود که  پایان بندی کیک محبوب من  برایم دیگر غیر قابل قبول به نظر نمی‌رسید. حالا دیگر میدانستم که این آقای کارگردان بیشتر واقعیت زندگی را به نمایش میگذارد.همه آنچه که در واقعیت زندگی آدمها به مفهوم کامل و جامع آن بوقوع می‌پیوندد. مگر همه آدمها به خاطر عدم اگاهی و ندانستن دچار اشتباه و مشکل نمیشوند؟( البته من ماجرای قرصها را بعدا از خواندن کامنتهای افرادی که فیلم را دیده‌بودند متوجه شدم) مگر همیشه عُسر (سختی) و یُسر( آسانی) و یُسر و عُسر پشت سر هم در بزنگاه های زندگی اتفاق نمی‌افتد؟ مگر خیلی اتفاقها نیسنتند که به نظر خوب و عالی می‌رسند اما بعدش،‌بعدی که ممکن است یک شبانه روز باشد یا ممکن است چهل سال باشد ما را متوجه می‌کند که در چه جهل مرکبی بوده‌ایم. و خیلی مگر و اگر های دیگر که همه آدمها در زندگی‌شان تجربه کرده‌اند.
 این آقای کارگردان، خود زندگی را نشانمان میدهد. همه آن واقعیتهایی که تلخ و گزنده در میان خوشیهای زندگی بوقوع می‌پیوندد. و البته برعکس این هم هست گاهی در زندگی در اوج سختی و مشقت پنجره ای از امید و نجات به روی آدمها گشوده میشود و اتفاقا  فیلمهایی که این سوی زندگی را هم نشانمان میدهد کم نیستند.
 همان قدر که زن بی‌کس قصیده گاو سفید به حکم جامعه‌ای که در آن زندگی کرده و بزرگ شده بود باید می‌رفت. فرامرز کیک محبوب من هم باید میرفت. هر چند من پس از پایان فیلم تنها به این فکر میکردم که او چقدر از در تنهایی رفتن، می‌‌ترسید.


- همین چند روز پیش در یکی از دورهمی‌های داستانی با اصطلاح کژتابی یا ابهام ساختاری آشنا شدم. کیک محبوب من کژتابی دارد. یکی به مفهوم کیکی که مورد علاقه من است و یکی هم به مفهوم کیکی که متعلق به فرد محبوب من است.

- با دیدن فیلم احتمالا مفهوم آنهایی که نگهبان دارند،نیز بهتر روشن خواهد شد!!!
 
۰۳ آبان ۰۳ ، ۱۴:۴۷
آفاق آبیان

دشت خاموش آقای احمد بهرامی را دیده بودم. هفته پیش شهر خاموش ایشان را هم دیدم. حالا مانده است مرد خاموش که به گمانم هنوز اکران نشده و احتمالا باید با یک سه گانه از این آقای کارگردان مواجه باشیم.

 شهر خاموش هم همان سبک و سیاق دشت خاموش را داشت. دنیاهای فردی تلخ و تاریک و سیاه. بدون ذره‌ای مهر و امید و عشق و محبت وشیرینی. همان اندک سایه عشق که به صورت تتوی یک نام بر روی آرنج یک مرد خودنمایی میکند عاقبت وحشتناکی را انتظار می‌کشد.

باران کوثری در نقش تنها شخصیت زن که نقش اصلی هم هست قابل قبول است اما تا وقتی که حرف نزده باشد به محض گشودن دهان تماشاگر را یاد فیلم گیجگاه عادل تبریزی می‌اندازد! او که انگاری فرشته مرگ است و از آن دنیا آمده تا ماموریتش را به پایان برساند، برای این نقش مناسب نیست.


۰۷ مهر ۰۳ ، ۱۰:۵۴
آفاق آبیان