اُکالیپتوس

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جامعه» ثبت شده است

در آپارتمان واحد رو‌به‌رویی ما سالهاست که هر از چندی مستاجر عوض میشود. مستاجری که میخواهم ماجرایش را بگویم خانواده سه نفره‌ای بودند که  سن و سالی از ایشان گذشته بود. بعد از حدود شش هفت ماه ار اقامتشان، خانم همسایه برای مراسمی سنتی در یک بعد‌از ظهر دعوتم کرد از این مراسمهای زنانه مذهبی طور. خب ما هم که کلا بی‌مذهب نیستیم برای همین پذیرفتم . عصر آن روز چون فاصله واحد ما تا واحد آنها دو سه متری بیشتر نست با لباس مخصوص میهمانی از نوع سرسنگین، بدون مانتو و فقط با شال مجلسی و با عطر و آرایش روانه خانه‌شان شدم. غافل از اینکه خانمهای آن مهمانی همه چادر سیاه پوش اند و شلوار و روپوش و جوراب کلفت مشکی و از این روسری‌های بزرگ سیاه نگین دار که زیر گلو سنجاق می‌زنند بر سر و تن خود دارند. خانم جلسه‌ای به محض ورودم حدیث شریف کسا را رها کرد و با سوز و گدازی عارفانه این گونه ادامه داد: مسعوووووولین... این مسعووووولین... خیر ندیده .... از بی مسعوووولی این مسعووووولین ما چی میکشیم همه زیر سر این مسعوووولینه... و خلاصه آنقدر خودش را کش و قوس داد که نگو. به گمانم با یک نگاه تشخیص داده‌ بود من به چه مسعولی رای داده‌ام و جگرسوزی‌اش فوران کرده بود.
 خلاصه که برخی با این دلیل و مدرک سند آوردنشان جامعه را گاگول فرض کرده‌اند در حالیکه فقط گاگول همه را گاگول می‌بیند.

۰۱ اسفند ۰۳ ، ۲۰:۲۲
آفاق آبیان