اُکالیپتوس

آجر کردن نان مردم

شنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۱۱:۰۵ ق.ظ
پسر جوان بود. حداکثر بیست و دو سه سال. با چرخ دستی‌اش وارد مترو شد. خوش‌بو کننده هوا می‌فروخت . از این اسپری‌ها که احتمالا چینی هستند. به نسبت سن و سال و شرایطش خوشپوش بود. شلوار لی زغالی با تی‌شرت مشکی از آنها که پر از نقش و نگار شلوغ و عجیب است. دست و گردنش هم تتو داشت. حسابی در حال و هوای سن و سالش می‌گنجید. شروع کرد به تبلیغ و یکی از اسپری ها را هوا پخش کرد. زنی مقابل من نشسته بود شروع کرد به اعتراض که نزن نزن... بو میده... ما حساسیت داریم و بعد با دستک شالش جلوی دهانش را گرفت. پسر یک گام جابه‌جا شد و به حرف و تبلیغش ادامه داد که دو زن کنار دست همان زن اول هم به جمع اعتراض کنندگان پیوستند و بینی‌شان را گرفتند. پسر قصد دور شدن داشت که صدایش کردم و همان که داخل واگن اسپری کرده بود را خواستم. خوشحال شد و به طرفم آمد. کارت که کشید زن بغل دستیم هم دو تا خواست. یکی همان اسپری و یکی هم با بوی متفاوت که پس از امتحان کردن انتخاب کرد. خوشحالی پسر مضاعف شد و به ایستگاه که رسیدیم پیاده شد.
  سمت ما دختر جوانی کنارمان بود و شاهد اتفاقات. به حرف  آمد که هر چه هست بوی گند که نیست و تازه مگر چقدر در هوا افشانه میکند. 
زن روبه‌رو به ایستگاه که رسید پیاده شد. معلوم نیست آجر کردن نان مردم چه مزه‌ای دارد؟!
۰۴/۰۲/۱۴
آفاق آبیان

از زندگی

جامعه

مترو