اُکالیپتوس

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مترو» ثبت شده است

پسر جوان بود. حداکثر بیست و دو سه سال. با چرخ دستی‌اش وارد مترو شد. خوش‌بو کننده هوا می‌فروخت . از این اسپری‌ها که احتمالا چینی هستند. به نسبت سن و سال و شرایطش خوشپوش بود. شلوار لی زغالی با تی‌شرت مشکی از آنها که پر از نقش و نگار شلوغ و عجیب است. دست و گردنش هم تتو داشت. حسابی در حال و هوای سن و سالش می‌گنجید. شروع کرد به تبلیغ و یکی از اسپری ها را هوا پخش کرد. زنی مقابل من نشسته بود شروع کرد به اعتراض که نزن نزن... بو میده... ما حساسیت داریم و بعد با دستک شالش جلوی دهانش را گرفت. پسر یک گام جابه‌جا شد و به حرف و تبلیغش ادامه داد که دو زن کنار دست همان زن اول هم به جمع اعتراض کنندگان پیوستند و بینی‌شان را گرفتند. پسر قصد دور شدن داشت که صدایش کردم و همان که داخل واگن اسپری کرده بود را خواستم. خوشحال شد و به طرفم آمد. کارت که کشید زن بغل دستیم هم دو تا خواست. یکی همان اسپری و یکی هم با بوی متفاوت که پس از امتحان کردن انتخاب کرد. خوشحالی پسر مضاعف شد و به ایستگاه که رسیدیم پیاده شد.
  سمت ما دختر جوانی کنارمان بود و شاهد اتفاقات. به حرف  آمد که هر چه هست بوی گند که نیست و تازه مگر چقدر در هوا افشانه میکند. 
زن روبه‌رو به ایستگاه که رسید پیاده شد. معلوم نیست آجر کردن نان مردم چه مزه‌ای دارد؟!
۱۴ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۱:۰۵
آفاق آبیان

 در مترو پوستر کوچکی در یک جای نه چندان جلوی دید توجهم را جلب کرد. با این مضمون که مترو ها از نظر امنیت پناهگاههای خوب و مناسبی به حساب می‌آیند. در تصویر کارتونی پای پوستر، ردیف آدمهایی که با باربندیل، بغل به بغل هم در ایستگاهها نشسته یا خوابیده‌اند به چشم می‌خورد.

اگر روزی روزگاری خدای ناکرده، مردم ایران مجبور به استفاده از مترو به عنوان پناهگاه شوند آن هم به طور اضطراری، آنوقت ممکن است کلی تلفات  فقط به هنگام پایین رفتن از پله ها برای رسیدن به ایستگاه داشته باشیم. مردم ما هیچ شباهتی به مردم ژاپن ندارند که در بحبوحه سانحه سونامی‌شان هم، نظم و ترتیب حرف اول اموراتشان بود.

۱۰ مهر ۰۳ ، ۰۸:۳۹
آفاق آبیان