اُکالیپتوس

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مجموعه داستان» ثبت شده است

خوخ نام کتاب خانم ندامویزچی است که در سرای محله دردشت رونمایی شد. نام کتاب در ابتدا دافعه دارد و آدم از خودش می‌پرسد این کلمه چه معنی میتواند داشته باشد؟ من را یاد دیو و غول این چیزها می‌انداخت. وقتی نویسنده درباره نام کتاب توضیح داد متوجه شدم که فکرم زیاد بیراه نبوده. خوخ میشود همان لولو. همان که با آن خیلی وقتها بچه های کوچک را میترسانند.

 کتاب مشتمل بر داستانهای کوتاهی درباره زندگی‌ است. 

نزدیک به ده نفر از اعضای خانواده نویسنده در این جلسه حضور داشتند. همسر نویسنده ویراستاری کتاب را انجام داده بود. او با علاقه و عشق از کتاب و کار همسرش حرف زد و مایه تحسین خانمهای حاضر در جلسه شد. خامهای پیگیر و پویایی که اعضای دائمی این گروه هستند و تعدادشان اصلا کم نیست.

 جلسه خوب و شیرین پربار بود. به یمن حضور استاد آشتیانی که مرد فعال و خوش‌اخلاق و علاقمند دنیای ادبیات است. بسیار هم صبور میباشد. من عضو دائم گروه شاگردان ایشان نیستم اما گاهی که در جلسات داستانخوانی‌شان شرکت میکنم از رفتار و سکنات خانمهای کلاس او شاخ در‌می‌آورم. بس که بازیگوش هستند و انگاری در یک جلسه ختم انعام دور هم جمع شده‌اند. اگرچه در عین بامزگی برخی‌شان قلمی شیوا و شنیدنی دارند.



۰۱ اسفند ۰۳ ، ۱۲:۲۷
آفاق آبیان

عنوان کتاب آقای سید حسین حجتی است. یک کتاب شاد و شنگول پر از اتفاقات بامزه و شیرین. ایشان کتاب اولی هستند و از اعضای کانون داستان گلستان. در هفته پیش با خوبی و خوشی رونمایی شد. کتاب را خواندم. بیشتر از همه نثر به شدت مردانه آن توجهم را جلب کرد. کاملا در داستان مشخص است که نثر متعلق به یک مرد کاملا معمولی‌ست. سر کتاب خودم این مبحث باز شد. نظر من این بود که افراد تحصیل کرده زن و مرد یکسان حرف میزنند. حالا نه یکسان یکسان ولی خب... به نظرم چون بیشتر آثار ترجمه خوانده ام به این نتیجه رسیده‌ام .  اما چند وقت بود دنبال شکل یک نثر مردانه عادی بودم. کتاب خودش آمد توی دستم و مطمئنم از آن استفاده خواهم کرد.

ده داستان شیرین کتاب همه حول اتفاقات دور میزند و ابدا با درونیات کاری ندارند.

۰۵ آذر ۰۳ ، ۱۴:۳۱
آفاق آبیان

جلسه رونمایی از کتاب "گمشده به باغ شازده میرود" نوشته  خانم شادی عنصری بود که یکی از مجری ها نویسنده را، عنصر شادی صدا کرد و خنده بر لب تمامی حاضران در سالن آورد. یک حس خوب و شیرین و با مزه. خانم نویسنده از بس زیبا شیرین مودب و مهربان بود جدی جدی به عنصر شادی شبیه بود. این صفت ها یکی یکی تا پایان جلسه خودشان را در او نشان میدادند. این را  به عنوان کسی که زیاد در این نوع جلسات شرکت کرده‌ام و گاها  انواع و اقسام رفتارها و کارهای نه چندان پسندیده را از برخی مشاهده کرده‌ام میگویم.

 به هر حال یک مجری دیگر در ادامه  توضیح داد که عنصر شادی در واقع عنصر ید است که در دریای جنوب بر خلاف دریای شمال فراوان یافت میشود و به خاطر همین است که آدمها کنار دریای جنوب شادند و خوشحال اما در کنار دریای شمال حس و حال افسردگی و غم به وجود می‌آید و البته درستی این قضیه و راست و دروغش بماند با گوینده اما چیزی که قطعی‌‌ست این است که ید با گواتر و تیرویید در ارتباط است و تیرویید هم مرتبط با حال و احوال.

فعلا سه تا از داستانهای کتاب خانم شادی عنصری را خوانده‌ام و هرسه برایم خوشخوان جذاب بوده موفق باشید خانم شادی عنصری.

۲۴ مهر ۰۳ ، ۰۷:۵۵
آفاق آبیان

یک بار خیلی سال پیش مستندی از تلویزیون پخش میشد و من همین طور که در خانه این طرف و آن طرف می‌رفتم و به کارم می‌رسیدم جمله‌ای از آن شنیدم. (( بعضی‌ها خوشبخت به دنیا می‌آیند.))

 بعد که بیشتر دقت کردم متوجه شدم مستندی درباره پرنس چارلز است. چارلز سوم. پرنس آن موقع و پادشاه حالا. از پدر پرسیدم: این حرف یعنی چی؟ و او پاسخ داد: خب شاهزاده‌ست دیگه! جوابی کوتاه و ساده  و قانع کننده. حالا اما میدانم این پاسخ پدر تنها پاسخی بوده برای دختر نوجوانش وگرنه کیست که امروز نداند شاه چارلز هم برای خودش کم بدبختی نداشته.


کتاب "انهدام یک قلب" را همین حالا تمام کردم. مجموعه داستانهای کوتاه اشتفان تسوایگ که با آن قلمش آدم را متحیر می‌کند. اولین داستان این مجموعه نامه یک زن ناشناس است. یاد فیلمش می‌افتم و حالا دربرابر کتاب، کوچک و ضعیف احساسش می‌کنم و البته می‌دانم نباید به این احساس اطمینان کرد. خیلی سال گذشته از زمانی که فیلم را دیده‌ام و باید حتما دوباره نگاهش کنم. داستان دوم همنام  اسم کتاب است و بهتر از اولیست و...

 این کتاب را در نمایشگاه کتاب امسال روی پیشخوان غرفه نگذاشته بودند. عکسش را در گوشی نشان فروشنده دادم و او هم با لبخند محکم روی لبانش در حالیکه سرش را چند بار پایین تکان میداد، انگار که بخواهد انتخابت را تایید کند، دولا شد و آن را از کمد کوچک پشت میز پیشخوان بیرون کشید. مثل جواهری که از صندوقچه بیرونش می‌آورند.

 این کتاب با آن شکل و شمایل زیبایش که از نشر نون بیرون آمده، با آن نویسنده اتریشی خوش قلمش و مترجم خوبش؛ از آن کتابهایی‌ست که خوشبخت به دنیا آمده و تا ابد هم خوشبخت خواهد ماند. کتاب است دیگر... آدم که نیست...


۳۰ تیر ۰۳ ، ۱۲:۰۶
آفاق آبیان

حدودا شصت تا داستانک دارد اکثرا حول و حوش مرگ. انواع و اقسام رفتن به دیار باقی که معولا به این سادگی ها هم نیست. برخی شان هولناک. برخی را نمی توان باور کرد ولی شاید روزی جایی بوده باشد که ممکن شده باشد و یا  حداقل مخیله ای که از ان عبور کرده باشد و بعضی هم راحت تر از آب خوردن.

 وقتی کتاب تمام میشود انگار که با جملات بمباران شده ای. هیچ چیزی از ان همه نوشته در ذهن باقی نمانده جز یک جور حس غریب که زیاد هم خوشایند نیست.



۱۶ دی ۹۹ ، ۱۳:۲۰
آفاق آبیان

زنم نقاش است. من نویسنده ام. مشکل ما ربطی به کارمان ندارد. آشنایی مان هم باعث آن نشده. در واقع وضعیت ما برعکس این بوده. ما وقتی بعد از سه روز دیدن همدیگر توی بنگاه مسکن و انداختن نگاه هایی بفهمی نفهمی آشنا به هم، برای دیدن یک خانه همراه هم رفتیم و...


 اینها جملات ابتدایی داستان " خانه باید خانه باشد " آقای حسین سناپور است. ماجرای زن و مردی که هر دو دنبال خانه ای خاص می گردند. در بنگاه املاکی با هم آشنا شده و تقریبا زود تصمیم به ازدواج می گیرند و بعد با هم دنبال آن خانه  می گردند. هر بار یک خانه انتخاب می کنند و ساکن ان میشوند و خانه باعث میشود زن خوبتر نقاشی کند و مرد هم خوبتر از خوب بنویسد و البته بیشتر از خانه، با هم بودن  شان است که مؤثر است و بعد از یک مدتی از خانه خسته میشوند و دوباره می روند سراغ خانه دیگر و در خانه جدید دوباره مرد خوب مینویسد و زن خوب نقاشی میکشد و بعدد دوباره یک خانه دیگر و همین طور جلو میروند تا جایی که آنها از خودشان می پرسند ، نکند مشکل دارند و زن می گوید برویم مشاوره  و مرد می گوید روانشناسی را می شناسد که چهارتا زن عوض کرده! و احتمالا باید فراز این داستان همین جا باشد.

داستان با این جملات پایان می یابد:

به هر جهت نگران نیستیم. پذیرفته ایم که جست و جو برای خانه، بخشی یا اصلا تمام زندگی مان است و با ان کنار امده ایم. نمی خواهم فکرش را بکنم که اگر آن خانه را پیدا نکنیم تکلیف مان چه میشود. دلم می خواهد فکر کنم تا اخر عمرمان خانه هایی پیدا میشود که لا اقل در نظر اول وانمود کند همان جایی هستند که ما می خواهیم و بتوانند این ظاهر را دست کم تا ماهی یا هفته ای حفظ کنند...


نام  این کتاب " سمت تاریک کلمات " است منهای داستانی که شرحش را نوشتم و تنها سمت روشن کتاب محسوب میشود، مابقی داستان ها که هفت تای دیگر هستند همه از سمت و سوی تاریک ادمها حرف میزند. در غالب گفتگوهایی دو نفره و یک جا هم تک نفره. گفتگوهای ادمهایی که به انتهای راه رسیده اند.

۱۳ دی ۹۹ ، ۱۳:۵۰
آفاق آبیان