اُکالیپتوس

چارلز و اشتفان تسوایگ

شنبه, ۳۰ تیر ۱۴۰۳، ۱۲:۰۶ ب.ظ

یک بار خیلی سال پیش مستندی از تلویزیون پخش میشد و من همین طور که در خانه این طرف و آن طرف می‌رفتم و به کارم می‌رسیدم جمله‌ای از آن شنیدم. (( بعضی‌ها خوشبخت به دنیا می‌آیند.))

 بعد که بیشتر دقت کردم متوجه شدم مستندی درباره پرنس چارلز است. چارلز سوم. پرنس آن موقع و پادشاه حالا. از پدر پرسیدم: این حرف یعنی چی؟ و او پاسخ داد: خب شاهزاده‌ست دیگه! جوابی کوتاه و ساده  و قانع کننده. حالا اما میدانم این پاسخ پدر تنها پاسخی بوده برای دختر نوجوانش وگرنه کیست که امروز نداند شاه چارلز هم برای خودش کم بدبختی نداشته.


کتاب "انهدام یک قلب" را همین حالا تمام کردم. مجموعه داستانهای کوتاه اشتفان تسوایگ که با آن قلمش آدم را متحیر می‌کند. اولین داستان این مجموعه نامه یک زن ناشناس است. یاد فیلمش می‌افتم و حالا دربرابر کتاب، کوچک و ضعیف احساسش می‌کنم و البته می‌دانم نباید به این احساس اطمینان کرد. خیلی سال گذشته از زمانی که فیلم را دیده‌ام و باید حتما دوباره نگاهش کنم. داستان دوم همنام  اسم کتاب است و بهتر از اولیست و...

 این کتاب را در نمایشگاه کتاب امسال روی پیشخوان غرفه نگذاشته بودند. عکسش را در گوشی نشان فروشنده دادم و او هم با لبخند محکم روی لبانش در حالیکه سرش را چند بار پایین تکان میداد، انگار که بخواهد انتخابت را تایید کند، دولا شد و آن را از کمد کوچک پشت میز پیشخوان بیرون کشید. مثل جواهری که از صندوقچه بیرونش می‌آورند.

 این کتاب با آن شکل و شمایل زیبایش که از نشر نون بیرون آمده، با آن نویسنده اتریشی خوش قلمش و مترجم خوبش؛ از آن کتابهایی‌ست که خوشبخت به دنیا آمده و تا ابد هم خوشبخت خواهد ماند. کتاب است دیگر... آدم که نیست...


۰۳/۰۴/۳۰
آفاق آبیان

مجموعه داستان

کتاب