اُکالیپتوس

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «در جنگ» ثبت شده است

در اولین جلسه دورهمی گلستان پس از آتش‌بس ، درباره جنگ و آنچه در آن گذشت هم حرف زدیم. منهای داستانی که یکی از آقایان خواند و  هیچ ربطی به جنگ نداشت. 
خانمی که تقریبا سن و سال‌دار است و داماد دارد تعریف کرد، کل دوازده روز را همسرش گذاشته و رفته. قبلش نظرش را اینگونه بیان کرده بود که دوست ندارد خانه و زندگیش را رها کند و برود و نمیخواهد زنده باشد اگر خانه و زندگیش آسیب ببیند. نظری که تقریبا باعث تعجب همه شد. ظاهرا همسرش نظری غیر از او داشته چون گذاشته و بدون او رفته. زن به شدت از همسر شاکی بود  و علنا جوری  حرف زد که انگار مرد او را رها کرده و فرار کرده. 
بالاخره یکی از آقایان جلسه صدایش درآمد که خوب شما همراهش نرفتی دیگر... بیچاره چه کند!!!

اما این خانه آفرین هم دارد . چون همدیگر را وادار به پذیرش نظر یکدیگر نکرده‌اند و هر کس بر تصمیم خود باقی مانده. این مهم است. کاش زن این را می‌فهمید.
۲۳ تیر ۰۴ ، ۲۲:۵۷
آفاق آبیان

پسرم میگه: توی خبرها هست که قراره امشب اینجا رو بزنن.

غیر مستقیم شاکیه که چرا ما حداقل امشب رو بیرون نرفتیم.

من اصلا نمیدونم این اخبار و این حرفها چقدر صحت داره.

به نظرم که یک روزی در آینده دورِ دور حقایق خاصی از این جنگ روشن خواهد شد.

اینکه تا این وقت بیدارم_ بیداریم به غیر از آقای قاف که در تمام عمرمشترکمان به علت خستگی زیاد همیشه خواب است_

به این دلیل است که دیروقت رفتیم بیرون شام خوردیم و خب به شام سنگین دیروقت عادت نداریم. اما الان تقریبا دارم بیهوش میشوم از خواب.

تا سحر چه چیزی برایمان کنار گذاشته باشد.

به امید خدای مهربان.


بعدا نوشت_ ساعت نه صبح است و خوشبختانه به خیر گذشت. سحر سخت و پر سر صدایی بود و ظاهرا به آنچه گفته بودند درباره حمله، عمل کردند.

۰۳ تیر ۰۴ ، ۰۲:۱۳
آفاق آبیان

پرزیدنت یانکی‌ها گفته: این همه ساله اینا میگن مرگ بر فلانی مرگ بر بیساری ...

 خب فلانی و بیساری که هویج نیستند بالاخره یک جایی صدایشان در میآید خب. حداقل هم حق است که بگویند: بی ادبها. اما اگر طرف نفهمد باید با چوب کوبید توی فرق سرش.


۰۱ تیر ۰۴ ، ۱۳:۵۸
آفاق آبیان

یعنی هر کسی که وبلاگ دارد چیزی در مورد جنگ نوشته الا من.

نوشتنم نمی آید خب.

 جنگ نوش جان کاسبان جنگ و البته خاک عالم بر سرشان.

به قول خانم سیمین دانشور، دنیا اگر دست زنها بود پس جنگ کجا بود؟! هرچند من شک دارم...

کاش دنیا دست آدمهای درست بود. گرچه آدم درست محال است اداره دنیا را دست بگیرد. سرش که درد نمی‌کند.مغز خر هم که نخورده. می نشیند کنار جوی و گذر عمر را تماشا میکند چکار دارد به درافتادن با آدمهای نادرست. 

آدم درست چشم و دل سیر است.

یکبار جنگ شد و  کلی سال، دنیا را به نام جنگ به کام خودشان کردند. یکی دیگر لازم بود وقتش شده بود آن یکی دیگر ته کشیده بود.

آدمهایی که زندگی بلد نیستند خوب دور بر مردگی می چرخند. 

گند بر هرکسی که دست اندرکار جنگ است اما خانواده اش بیرون این میدان است.

خداوندا مراقب‌مان باش.


۲۷ خرداد ۰۴ ، ۰۷:۱۹
آفاق آبیان