اُکالیپتوس

۳۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب» ثبت شده است

دیروز در جلسه آشنایی با کتاب امید و نغمه‌های درمان شرکت کردم.

سوگل دختری که از دو سالگی دچار مشکلات نخاعی بوده ، در سنین بالاتر دچار بیماری های حاد و شدید توانفرسا میشود. بعد طی یک آشنایی با آقای امید صالحی که در زمینه گیاهان دارویی اطلاعاتی داشتند وارد فاز درمان میشوند. درمانی که نتیجه بخش بوده و سرنوشت سوگل را از این رو به آن رو کرده.

راستش چیزی که من متوجه شدم این بود که بین این دو نفر علاقه و عشق عجیبی شکل گرفته و آنچه که باعث بهبود و درمان دختر شده هم همین بوده. آقای امید صالحی نویسنده کتاب بودند و به نظر نمیرسید تحصیلات آکادمیک خاصی داشته باشند. جز آنکه گفتند دانشجوی انصرافی روانشناسی‌اند.

هم نویسنده و هم سوگل که در جلسه حضور داشتند تمام مدت سعی میکردند این حس و علاقه را ندید بگیرند و همه چیز را تحت نام بیمار و درمانگر و گیاهان دارویی  مطرح نمایند. اما کدام درمانگر است که بیمارش را با ویلچر به سفر در کوه و جنگل و کویر ببرد و بعد ماجرایش با چنان احساس پر شوری تعریف کند؟

آن طور که آقای نویسنده گفتند با تشویق‌های سوگل به تحصیل در رشته روانشناسی شان باز گشته‌اند. یعنی این تاثیر کاملا دو طرفه بوده .

 کتاب شرح این آشنایی و روند درمان بود.

جلسه خوب و پر از انرژی مثبتی بود.

موفق و سلامت و شاد بمانی خانم سوگل.

۳۱ مرداد ۰۴ ، ۱۸:۰۹
آفاق آبیان

تازگی خواندن رمان "مادر" پرل باک را تمام کرده‌ام و آن را در دسته  خواندنی‌های با شکوه قرار داده‌ام. ماجرا ساده است. اصلا پیچیده نیست. یک زندگی معمولی با فراز و نشیبهایش برای زنی که عاشق همسر و فرزندان و خانه‌اش است. اما چگونگی نوشتن و استفاده جملات است که آن را ناب و زیبا میکند.

 

جان به جانم هم بکنند از نوشته‌های رئال ساده لذت میبرم . این پست مدرن و رمز و رازش جانم را به لب رسانده.

۲۲ مرداد ۰۴ ، ۱۷:۱۳
آفاق آبیان

دیروز عصر در جسله رونمایی کتاب خانم سوانا مهرابیان که در ساختمان بنیاد بیدل دهلوی برگزار شد شرکت کردم. نام کتاب این بانوی ارمنی،‌شب هفتم است. کتاب مشتمل بر دوازده داستان کوتاه است. به شدت ساده به شدت روان و خواندنی و به شدت دوست‌داشتنی. مصداق بارز اینکه هر چه از دل بر‌میآبد لاجرم بر دل می‌نشیند. آنچه جالب بود این بود که با‌وجود ارمنی بودن، داستانها  به شدت ایرانی اند. جز درخت کریسمس و بابانوئل و کلیسا که همه تفاوتهای بیرونی‌اند خصوصیات و دغدغه‌هایی  کاملا مشابه سایر خانواده های ایرانی دارند. جز اینکه  این خانم نویسنده را در حدی که میشناسم بسیار روراست و یک رنگ دیدم.

صبح کتاب را خواندم و تمام کردم.

۲۳ تیر ۰۴ ، ۲۳:۰۴
آفاق آبیان
خواننده اولش فکر نمی‌کند که ماجرای کتاب اینقدر بامزه باشد. ماجرای کتاب نقب زدن به آمریکا نوشته خانم آن تایلر. هرچند شاید بامزگی آن فقط از دید زنها باشد. چون ماجرا، ماجرای مهمانی و مهمان بازی است.مهمان بازی و حواشی آن میان دو تا خانواده. خانواده یزدان و خانواده دونالدسون.
 داستان از آن‌جا شروع میشود که این دو خانواده ساکن بالتیمور، به علت بچه‌دار نشدن یکی یک نوزاد از کشور کره به فرزندخواندگی می‌پذیرند. لحظه آشنایی این دو خانواده در فرودگاه است وقتی نوزادها را از کشور دیگر می‌آورند و همین اتفاق باعث آشنایی و دوستی آنها می‌شود. جین هو فرزند خانواده آمریکایی‌ دونالدسون و سوزی فرزند خانواده ایرانی‌الاصل یزدان.
 ارتباط و مراودات این دو خانواده در طول داستان یک جورهایی تفاوت دو تا فرهنگ و نحوه کنار آمدن و همزیستی شان را نشان می‌دهد. واکاوی دنیای مهاجرت. مهمان بازی های این دو خانواده شیرین و بامزه است البته در کنار مشکلات اجتناب‌ناپذیر. آمریکایی‌ها عاشق برگزاری مهمانی‌های مضمون دار هستند. آنها مهمانی استقبال که روز ورود دخترها به کشور جدیدشان است را پایه‌گذاری می‌کنند که یک سال توسط یزدانها و یک سال توسط دونالدسون‌ها برگزار میشود و ما با آب و تاب فراوان درباره این دورهمی‌ها می‌خوانیم. موضوع غذا در این ماجراها پر رنگ است. هر چقدر که ایرانی‌ها به میز غذا و تنوع و رنگارنگی آن ارزش می‌گذارند آن دیگری‌ها ساده می‌گیرند. ّبرای آنها برگزاری مهمانی مهم‌تر است. از دید آنهاحتی جمع کردن برگهای درختان بلوط حیاط در پاییز میتواند دلیل برگزاری یک جشن باشد.
 مریم که مادربزرگ در خانواده یزدان است نقش مهم و اساسی تری در پیشبرد رمان دارد و تا حدودی هم دِیو که در خانواده دونالدسون پدربزرگ است. این دو ماجراهای رمانتیکی را از سر می‌گذرانند.  هرچند مریم که تقریبا از نسل اول مهاجران است به شدت به حال و احوال زن ایرانی بودنش پایبند مانده .

 اگر همسر خانم آن‌تایلر که پزشک و نویسنده‌‌ی سرشناس ایرانی - تقی مدرسی - بوده‌اند، وجود نداشت مسلما ایشان از پس نوشتن چنین رمانی برنمی‌امدند. در پایان کتاب مصاحبه‌ای از ایشان ضمیمه شده که در آن به مهمانی های خوب خانواده همسر در تهران اشاره کرده‌اند. و البته به باطن پیچیده ایرانی ها که در رمان به آن اشاره میشود.

دِیو گفت: باید مثل ماها رُک و راست باشید.

۲۰ تیر ۰۴ ، ۰۸:۱۶
آفاق آبیان

 اصول و فنون مذاکرات نام کتاب آقای محمد علی حسینیان است که من نخواندمش بلکه در جلسه بررسی‌اش شرکت کردم. اینکه کتابی غیر داستانی برای بررسی انتخاب شود کنجکاوی برانگیز است. کتاب دقیقا به آنچه عنوان آن است می‌پردازد. کاملا منطقی و حساب شده.  آن طور که مجری گفت آقای نویسنده کلاسهای خاصی دارد مخصوص وکلا و البته مشاوران املاک.

نتیجه کلی که من دریافت کردم و به نحوی پاسخ سوالم در پست قبل را هم در بر داشت این بود. تلویحا... خداحافظ اخلاق.

 حداقل کسی که کتاب را برای ما بررسی کرد در مورد اخلاق حرفی نزد. اینکه رسیدن به نتیجه تقریبا میتواند همه چیز را توجیه کند. بارها و بارها این جمله مطرح شد زمانه با گذشته فرق کرده. و من اضافه میکنم دقیقا منظور این جمله است که به نظر قدیمی شده، افتادگی آموز اگر طالب فیضی...

 هر چند به نظر من این یک تله بزرگ است. هنوز هم مدار هستی بر این می‌چرخد که هرگز نخورد آب زمینی که بلند است. البته بستگی دارد به نگاه. این که چگونه ببینیم و نتیجه را چه بدانیم.

جلسه جالبی بود.

۲۱ خرداد ۰۴ ، ۱۱:۳۷
آفاق آبیان

هفته گذشته در جلسه رونمایی کتابی با عنوان یادداشتهای شبانه یک میت شرکت کردم. رمانی نزدیک به سیصد صفحه و نوشته آقای روح‌الله امینی .نویسنده را نمیشناختم اما خانم ناشر که خودش نویسنده و مدرس است و چند سالیست  نشر و ناشری را هم پیشه کرده می‌شناختم. بعدا متوجه شدم که آقای نویسنده را هم چند باری در جلسات مختلف دیده‌ام. جلسه خوب و مفید بود. اطلاعاتی درباره راوی مرده... نویسنده طبق صحبت منتقدان توانسته بوده جهان خودش را کامل و دقیق بوجود بیاورد. دنیای مردگان. به نظر می‌رسد ماجرای جالبی باشد. البته جلسه رونمایی بود و همه چیز در جهت تبلیغ کتاب.

 دو تا موضوع توجهم را جلب کزد. اول اینکه آقای نویسنده عضو گروهی از جلسات داستانخوانی بود که دقیق و پیگیر در آن جلسات و دورهمی‌های دوستانه‌شان شرکت می‌کرد و عضو فعالشان بود. همان گروه که من سانتی‌مانتال می‌نامیدمشان. روز رونمایی کتاب این آقا، هیچ کدام از افراد گروهش شرکت نکردند! یک جلسه داستانخوانی ساده سر هم کرده و همه غیبت خود را موجه جلوه داده بودند. واقعا چه دنیای مزخرفی شده...

دوم، همان خانم ناشر که مجری جلسه هم بود، دو تا کارشناس دعوت کرده بود یک آقا و یک خانم. خودش موقع صحبت درباره کتاب گفت که آدمهایی که مشکلاتی فیزیکی و جسمی دارند امکان دارد پس از مرگ آن عیب فیزیکی و جسمی را نداشته باشند مثلا کسی که پای فلج دارد یا کسی که لکنت زبان دارد ممکن است در دنیای مردگان دیگر فلج نباشد یا لکنت نداشته باشد. بلافاصله بعدش از خانم کارشناس خواست که صحبت کند و آنوقت شنیدیم که او لکنت زبان داشت و البته آنقدر سن و سال داشت که بر خود مسلط باشد و صحبت کند ولی واقعا شعور کجا رفته؟! یعنی مثال قحطی بود. شعور را در این جلسات نبینیم کجا ببینیم؟

۰۲ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۳:۰۸
آفاق آبیان

در ایام عید چه کتابی خواندم ؟ اعمال انسانیِ خانم هان کانگ.چهل پنجاه ورق آخرش ماند. سر فرصت میخوانمش.

 همه آنچه مربوط به کتاب است یک طرف نام کتاب یک طرف. چقدر با مسماست و بخش دومش چقدر تکان‌دهنده‌ست. هر چقدر میخواهی از رنگ و بوی گند سیاست دور شوی سر راهت سبز میشود. خیلی وقت بود میخواستم این کتاب خانم نوبلیست را بخوانم. معمولا این سبک داستانها خارج از تحمل و توان من است اما چطور آن را پیش برده‌ام به گمانم فقط  اعجاب نثر است.و البته هنوز کمی از آن باقی مانده.

 ماجرا به یک دوره سیاسی از کره جنوبی مربوط میشود که زیاد هم قدیمی نیست. حول و حوش 1980. رفتار وحشیانه با مردم معمولی کوچه و خیابان وقتی دست به اعتراض زده‌اند. همه‌چیز هولناک است. با فرم نوشتاری خاص نویسنده تا سال 2013 که به تبعاتی از آن فاجعه پرداخته میشود پیش می‌آییم.

۲۵ فروردين ۰۴ ، ۲۲:۳۸
آفاق آبیان

قبل از آنکه کارسن‌مک‌کالرز را بشناسم. انعکاس در چشم طلایی را دیده بودم.خیلی خیلی وقت پیش. فیلمی با بازی مارلون‌براندو و الیزابت‌تایلور. همان‌موقع در جستجوهایی برای بررسی این فیلم دانستم که اقتباسی‌ست وفادار از کتابی با همین عنوان نوشته کارسن‌مک‌کالرز. چند وقتی به این فکر میکردم که حتما حتما کتاب را بخوانم. کتابی که زیاد معروف نبوده و نیست و البته هیچ کتابخانه‌ای هم آن را نداشت. یک روز که رفتیم شهر‌کتاب مرکزی سراغش رفتم. در برابر قسمتی که مخصوص کتابهای آمریکایی ست ایستاده بودم و نگاه میکردم. تقریبا مطمئن بودم که به تنهایی نمیتوانم این کتاب‌لاغر گمنام را پیدا کنم. داشتم فکر میکردم بروم سراغ فروشندگان و کمک بگیرم. که یک نقطه توجهم را جلب کرد. دست انداختم و کتاب کوچکی را از آن میانه با زحمت بیرون آوردم. خودش بود انعکاس در چشم طلایی.


تازگی‌ها آواز کافه غمبار کارسن‌مک‌کالرز را تمام کرده‌ام. رمان کوتاهی با سه شخصیت عجیب که باعث میشود ماجرایش برای همیشه در ذهن بماند. یک زن عجیب با قیافه و شخصیتی عجیب. یک مرد‌کوتوله عجیب‌تر و مرد دیگری که میان این دو‌تا نمیتواند عجیب نماند.


بعد از انعکاس در چشم طلایی، کتاب قلب شکارچی تنها این نویسنده را نتوانستم که بخوانم و ادامه دهم و به پایان برسانم. غمبارتر از آن کتاب آواز کافه دارش بود ولی شاید یک روز سراغش بروم و تمامش کنم.

۲۱ اسفند ۰۳ ، ۰۹:۴۴
آفاق آبیان

سایه سنگین خانم الف نام کتابیست که پائولو جوردانو آن را نوشته و به نظر می‌رسد در دسته رمان کوتاه باید قرارش داد. بسیار خوشخوان و راحت است و ماجرای آن مربوط به یک زندگی‌معمولیست. راوی مردیست که استاد دانشگاه در رشته فیزیک است و با دختری در شغل طراح دکوراسیون داخلی با عشق و علاقه ازدواج کرده. داستان با پرداختن به مرگ خانمی با نام خانم الف آغاز میشود که خدمتکار و کمک کار این خانواده بوده. در واقع وقتی زن خانه در اولین بارداری با شرایط سخت بیماری مواجه میشود خانم الف پا به منزل ایشان میگذارد و او زنی مقتدر و توانا و آگاه است. خانم الف رو و سطح این ماجرا را تشکیل میدهد. لایه اصلی، زندگی و روابط زن و مرد این خانه است که زیر سایه حضور خانم الف روایت میشود. 

۱۶ اسفند ۰۳ ، ۱۳:۱۶
آفاق آبیان

خوخ نام کتاب خانم ندامویزچی است که در سرای محله دردشت رونمایی شد. نام کتاب در ابتدا دافعه دارد و آدم از خودش می‌پرسد این کلمه چه معنی میتواند داشته باشد؟ من را یاد دیو و غول این چیزها می‌انداخت. وقتی نویسنده درباره نام کتاب توضیح داد متوجه شدم که فکرم زیاد بیراه نبوده. خوخ میشود همان لولو. همان که با آن خیلی وقتها بچه های کوچک را میترسانند.

 کتاب مشتمل بر داستانهای کوتاهی درباره زندگی‌ است. 

نزدیک به ده نفر از اعضای خانواده نویسنده در این جلسه حضور داشتند. همسر نویسنده ویراستاری کتاب را انجام داده بود. او با علاقه و عشق از کتاب و کار همسرش حرف زد و مایه تحسین خانمهای حاضر در جلسه شد. خامهای پیگیر و پویایی که اعضای دائمی این گروه هستند و تعدادشان اصلا کم نیست.

 جلسه خوب و شیرین پربار بود. به یمن حضور استاد آشتیانی که مرد فعال و خوش‌اخلاق و علاقمند دنیای ادبیات است. بسیار هم صبور میباشد. من عضو دائم گروه شاگردان ایشان نیستم اما گاهی که در جلسات داستانخوانی‌شان شرکت میکنم از رفتار و سکنات خانمهای کلاس او شاخ در‌می‌آورم. بس که بازیگوش هستند و انگاری در یک جلسه ختم انعام دور هم جمع شده‌اند. اگرچه در عین بامزگی برخی‌شان قلمی شیوا و شنیدنی دارند.



۰۱ اسفند ۰۳ ، ۱۲:۲۷
آفاق آبیان