اُکالیپتوس

۳۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب» ثبت شده است

هفته گذشته در جلسه رونمایی کتابی با عنوان یادداشتهای شبانه یک میت شرکت کردم. رمانی نزدیک به سیصد صفحه و نوشته آقای روح‌الله امینی .نویسنده را نمیشناختم اما خانم ناشر که خودش نویسنده و مدرس است و چند سالیست  نشر و ناشری را هم پیشه کرده می‌شناختم. بعدا متوجه شدم که آقای نویسنده را هم چند باری در جلسات مختلف دیده‌ام. جلسه خوب و مفید بود. اطلاعاتی درباره راوی مرده... نویسنده طبق صحبت منتقدان توانسته بوده جهان خودش را کامل و دقیق بوجود بیاورد. دنیای مردگان. به نظر می‌رسد ماجرای جالبی باشد. البته جلسه رونمایی بود و همه چیز در جهت تبلیغ کتاب.

 دو تا موضوع توجهم را جلب کزد. اول اینکه آقای نویسنده عضو گروهی از جلسات داستانخوانی بود که دقیق و پیگیر در آن جلسات و دورهمی‌های دوستانه‌شان شرکت می‌کرد و عضو فعالشان بود. همان گروه که من سانتی‌مانتال می‌نامیدمشان. روز رونمایی کتاب این آقا، هیچ کدام از افراد گروهش شرکت نکردند! یک جلسه داستانخوانی ساده سر هم کرده و همه غیبت خود را موجه جلوه داده بودند. واقعا چه دنیای مزخرفی شده...

دوم، همان خانم ناشر که مجری جلسه هم بود، دو تا کارشناس دعوت کرده بود یک آقا و یک خانم. خودش موقع صحبت درباره کتاب گفت که آدمهایی که مشکلاتی فیزیکی و جسمی دارند امکان دارد پس از مرگ آن عیب فیزیکی و جسمی را نداشته باشند مثلا کسی که پای فلج دارد یا کسی که لکنت زبان دارد ممکن است در دنیای مردگان دیگر فلج نباشد یا لکنت نداشته باشد. بلافاصله بعدش از خانم کارشناس خواست که صحبت کند و آنوقت شنیدیم که او لکنت زبان داشت و البته آنقدر سن و سال داشت که بر خود مسلط باشد و صحبت کند ولی واقعا شعور کجا رفته؟! یعنی مثال قحطی بود. شعور را در این جلسات نبینیم کجا ببینیم؟

۰۲ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۳:۰۸
آفاق آبیان

در ایام عید چه کتابی خواندم ؟ اعمال انسانیِ خانم هان کانگ.چهل پنجاه ورق آخرش ماند. سر فرصت میخوانمش.

 همه آنچه مربوط به کتاب است یک طرف نام کتاب یک طرف. چقدر با مسماست و بخش دومش چقدر تکان‌دهنده‌ست. هر چقدر میخواهی از رنگ و بوی گند سیاست دور شوی سر راهت سبز میشود. خیلی وقت بود میخواستم این کتاب خانم نوبلیست را بخوانم. معمولا این سبک داستانها خارج از تحمل و توان من است اما چطور آن را پیش برده‌ام به گمانم فقط  اعجاب نثر است.و البته هنوز کمی از آن باقی مانده.

 ماجرا به یک دوره سیاسی از کره جنوبی مربوط میشود که زیاد هم قدیمی نیست. حول و حوش 1980. رفتار وحشیانه با مردم معمولی کوچه و خیابان وقتی دست به اعتراض زده‌اند. همه‌چیز هولناک است. با فرم نوشتاری خاص نویسنده تا سال 2013 که به تبعاتی از آن فاجعه پرداخته میشود پیش می‌آییم.

۲۵ فروردين ۰۴ ، ۲۲:۳۸
آفاق آبیان

قبل از آنکه کارسن‌مک‌کالرز را بشناسم. انعکاس در چشم طلایی را دیده بودم.خیلی خیلی وقت پیش. فیلمی با بازی مارلون‌براندو و الیزابت‌تایلور. همان‌موقع در جستجوهایی برای بررسی این فیلم دانستم که اقتباسی‌ست وفادار از کتابی با همین عنوان نوشته کارسن‌مک‌کالرز. چند وقتی به این فکر میکردم که حتما حتما کتاب را بخوانم. کتابی که زیاد معروف نبوده و نیست و البته هیچ کتابخانه‌ای هم آن را نداشت. یک روز که رفتیم شهر‌کتاب مرکزی سراغش رفتم. در برابر قسمتی که مخصوص کتابهای آمریکایی ست ایستاده بودم و نگاه میکردم. تقریبا مطمئن بودم که به تنهایی نمیتوانم این کتاب‌لاغر گمنام را پیدا کنم. داشتم فکر میکردم بروم سراغ فروشندگان و کمک بگیرم. که یک نقطه توجهم را جلب کرد. دست انداختم و کتاب کوچکی را از آن میانه با زحمت بیرون آوردم. خودش بود انعکاس در چشم طلایی.


تازگی‌ها آواز کافه غمبار کارسن‌مک‌کالرز را تمام کرده‌ام. رمان کوتاهی با سه شخصیت عجیب که باعث میشود ماجرایش برای همیشه در ذهن بماند. یک زن عجیب با قیافه و شخصیتی عجیب. یک مرد‌کوتوله عجیب‌تر و مرد دیگری که میان این دو‌تا نمیتواند عجیب نماند.


بعد از انعکاس در چشم طلایی، کتاب قلب شکارچی تنها این نویسنده را نتوانستم که بخوانم و ادامه دهم و به پایان برسانم. غمبارتر از آن کتاب آواز کافه دارش بود ولی شاید یک روز سراغش بروم و تمامش کنم.

۲۱ اسفند ۰۳ ، ۰۹:۴۴
آفاق آبیان

سایه سنگین خانم الف نام کتابیست که پائولو جوردانو آن را نوشته و به نظر می‌رسد در دسته رمان کوتاه باید قرارش داد. بسیار خوشخوان و راحت است و ماجرای آن مربوط به یک زندگی‌معمولیست. راوی مردیست که استاد دانشگاه در رشته فیزیک است و با دختری در شغل طراح دکوراسیون داخلی با عشق و علاقه ازدواج کرده. داستان با پرداختن به مرگ خانمی با نام خانم الف آغاز میشود که خدمتکار و کمک کار این خانواده بوده. در واقع وقتی زن خانه در اولین بارداری با شرایط سخت بیماری مواجه میشود خانم الف پا به منزل ایشان میگذارد و او زنی مقتدر و توانا و آگاه است. خانم الف رو و سطح این ماجرا را تشکیل میدهد. لایه اصلی، زندگی و روابط زن و مرد این خانه است که زیر سایه حضور خانم الف روایت میشود. 

۱۶ اسفند ۰۳ ، ۱۳:۱۶
آفاق آبیان

خوخ نام کتاب خانم ندامویزچی است که در سرای محله دردشت رونمایی شد. نام کتاب در ابتدا دافعه دارد و آدم از خودش می‌پرسد این کلمه چه معنی میتواند داشته باشد؟ من را یاد دیو و غول این چیزها می‌انداخت. وقتی نویسنده درباره نام کتاب توضیح داد متوجه شدم که فکرم زیاد بیراه نبوده. خوخ میشود همان لولو. همان که با آن خیلی وقتها بچه های کوچک را میترسانند.

 کتاب مشتمل بر داستانهای کوتاهی درباره زندگی‌ است. 

نزدیک به ده نفر از اعضای خانواده نویسنده در این جلسه حضور داشتند. همسر نویسنده ویراستاری کتاب را انجام داده بود. او با علاقه و عشق از کتاب و کار همسرش حرف زد و مایه تحسین خانمهای حاضر در جلسه شد. خامهای پیگیر و پویایی که اعضای دائمی این گروه هستند و تعدادشان اصلا کم نیست.

 جلسه خوب و شیرین پربار بود. به یمن حضور استاد آشتیانی که مرد فعال و خوش‌اخلاق و علاقمند دنیای ادبیات است. بسیار هم صبور میباشد. من عضو دائم گروه شاگردان ایشان نیستم اما گاهی که در جلسات داستانخوانی‌شان شرکت میکنم از رفتار و سکنات خانمهای کلاس او شاخ در‌می‌آورم. بس که بازیگوش هستند و انگاری در یک جلسه ختم انعام دور هم جمع شده‌اند. اگرچه در عین بامزگی برخی‌شان قلمی شیوا و شنیدنی دارند.



۰۱ اسفند ۰۳ ، ۱۲:۲۷
آفاق آبیان

این که در هر جلسه و دور‌همی مربوط به کتاب و کتابخوانی و داستان، برخی میخواهند هر طور هست  اسم مارسل‌پروست و کتاب در جستجوی زمان از دست رفته را بیاورند و  کلی جلسه را به بیراهه بکشانند و آخرش هم هیچی به هیچی واقعا چندش آور است. مارسل پروست کم بود، تازگیها جیمزجویس و اولیسش هم به آن اضافه شده .

در گروه داستان خوانی اخلاق خانمی بود که چندسال ابروهایش را بالا میکشید و میگفت در حال خواندن رمان در جستجو ست.

۱۵ بهمن ۰۳ ، ۲۲:۵۱
آفاق آبیان

دو تا رمان ترجمه شده با موضوع مهاجرت همزمان رونمایی شدند. یکی کتاب روزها و شبهای کوچک نوشته تیشانی دوشی و ترجمه خانم نوشین سلیمانی و دیگری کتاب آن سوی دیگر میز نوشته مدهومیتا موهرجی و ترجمه خانم مریم کاشانی. هر دو نویسنده هندی هستند و با مهاجرت و نتایج آن به طور مستقیم درگیر و نوشته هاشان برگرفته از آن نتایج است. در جلسه حرفهای جالبی درباره مهاجرت که تقریبا همه به نوعی با آن درگیر و آشنا هستند مطرح شد. این رونمایی با مجری‌گری خانم شیوا مقانلو و در فرهنگسرای ارسباران اجرا شد و روز خوب و دلپذیری را رقم زد.

۱۲ بهمن ۰۳ ، ۱۴:۱۲
آفاق آبیان

آقای تقی مدرسی از نویسندگان ایرانی‌اند . ایشان پیش از نویسنده بودن، پزشک متخصص روانشناس کودکان در آمریکا بوده‌اند. متولد 1311 با زندگی پر از اتفاق و ماجرا. نویسنده و منتقد معروف آمریکایی خانم آن تایلر، همسر ایشان هستند. از طریق داستانها و بیوگرافی این خانم بود که تقی مدرسی را شناختم.

کتابی از این آقای نویسنده به تازگی خواندم و تمام کردم  به نام "آدمهای غایب". رمانی با نثری به شدت روان و آسان و زبانی طهرانی .از خواندنش میشود بسیارلذت برد.

 زندگی دو نسل از دو خانواده قدیمی با نامهای حشمت نظامی و سردار اژدری در این رمان روایت شده. دو خانواده که تا بُن دندان از هم متنفرند اما ناگزیر از همنشینی و ارتباط با یکدیگرند و مجبورند آداب و رسوم و سنتهای قدیمی را رعایت کنند.((‌علم بر این سنن خانوادگی مثل حساب جمع و تفریق نیست که بشود توی مدرسه یاد گرفت. این طور معلومات از همان لحظه که نطفه توی رحم بسته میشودبه آدمیزاد تعلق میگیرد.))

گفتگو ها سرشارند از ضرب‌المثلها و اصطلاحات. زیباترینشان فخر بر فلک و ناز بر ستاره کردن و برخی دیگر که به حکم مثل بودن اندکی پرده ادب را کنار میزند. 

و این هم چند جمله "آدمهای غایب".

((‌زندگی همینه دیگه آقا، پست و بلند داره، خوب و بد داره، حق و ناحق داره. باید یه جوری به سر آوردش. دوست و رفیقی، بطری عرقی، منقل و وافوری، ناله کمونچه‌ای،‌سیخ کبابی دیگه چی میخوای از زندگی آقا؟))

 ((وقتی خوب تو کنه دنیا بری می‌بینی دنیا شیکمی نیست.))

۰۲ بهمن ۰۳ ، ۱۳:۲۸
آفاق آبیان

از هرچه بگذریم سخن کارما خوش‌تر است.کتابی تحت عنوان "کارما" نوشته جناب سادگورو که به گمانم خواندنش به درد همه نمی‌خورد.باید سن و سالی را پشت سر گذاشته باشید و البته از آنهایی هم نباشید که دور از جان هشتاد سالگی‌شان قرار است مثل هجده سالگیشان باشند. آدم باورش نمیشود  کسی پیدا شود که در این تعریف بگنجد و البته عقب مانده ذهنی یا سندروم دان هم نباشد. اما هستند. هستند آدمهای همیشه خواب و باز البته این بدان معنی نیست که بقیه بیدار بیدارند!

 غالب مردم کارما را به معنی تاوان میدانند که زیاد هم از معنی واقعی آن دور نیست اما مفهوم کارما بسیار گسترده‌تر است. (( کارما تنها مفهومی در جهان است که به سرگشتگی انسان در هنگام مواجه با رنج می‌پردازد. 

 تنها استدلالی که بی نظمی دنیایی که در آن زندگی می‌کنیم را توضیح می‌دهد.

 هر کاری که ما انجام می‌دهیم پیامدی دارد. امروز یا فردا یا ده سال دیگرش مهم نیست. نکته این است که همیشه به نحوی بروز می‌کند.

 حتی بعضی کارها که سالها پیش از روی ناآگاهی انجام داده‌اید.

خوب، بد،‌جرم،جزا وجود ندارد قضیه فقط این است که هر عملی پیامدی دارد.))


ظاهرا این کتاب قرار است جواب همه سوالها را بدهد اما به گمانم جایی هست که کم می‌اورد. جایی که خودش در پاسخ خودش می‌گوید : شاید بی‌رحمانه و بی قاعده به نظرتان برسد اما زندگی همین است!

 جایی که مثلا این سوالها مطرح بشود. چرا نوزادی با نقص بدنی به دنیا می‌آید؟ آیا فردی که در سومالی به دنیا آمده با کسی که متولد ناف کانادا است یکسان است؟ یا کودکی با والدین بیمار یا بزهکار چطور میتواند با کودک دارای والدین سالم و دانا یکسان باشد؟ و از همه مهم تر رنج ناشی از ناآگاهی را چطور میشود توجیه کرد

سادگورو معتقد است هرنوع مقایسه خود با دیگران مشکل ساز است و این میتواند موجب انباشتن کارما بشود.


بی حرکت در جای خود نشستن از بزرگترین لذتهای زندگیست. اگر بتوانید در جایی ثابت بنشینید خواهید دید که نفس کشیدن و زنده بودنِِ صرف، یکی از خارق‌العاده‌ترین چیزهای دنیاست.

 خود سادگورو که می‌گوید: نیازی به کتاب خواندن، تماشای تلویزیون، صحبت کردن با کسی یا حتی فکر کردن به چیزی را ندارم.

چقدر تفاوت است میان این دیدگاه با نگاه دنیای غرب...

در حالت کلی سادگورو مفهوم شانس را به کل ندیده میگیرد. و البته حافظه، خاطره و ذهن و فکر را از اسباب جمع شدن کارما میداند. (و اینجا آیکون گریه لازم است آنهم در حد باران بهاری اشک ریختن...)و بعدش هم البته آیکون خنده...


- به نظرم اشاره گذرا به چند تا نکته خوب است. اول، در قرآن آمده که خداوند برهمه چیز آگاه است و بر همه چیز قادر و تواناست و وبر هر کس که بخواهد اختیار تام دارد(‌اشاره به مضمون) و  دوم اینکه ما معتقدیم نسبت فرزندان به والدین همانند نسبت میوه است به درختی که از آن چیده شده یعنی سرنوشت و وضعیت این دو برهم تاثیر گذار است حتی گاهی چند نسل عقب تر هم میتوانند تاثیرگذار باشند.


- بعد از این گاه گاهی جملات جالب و مهم این کتاب را تحت کلمه کلیدی از سادگورو در وبلاگ خواهم نوشت...

۲۹ دی ۰۳ ، ۱۵:۴۳
آفاق آبیان

درنای سپید سیبری بهار و تابستانش را در همان  روسیه میگذراند و به وقت سردی هوا به نقاط دیگر کره زمین کوچ میکند در سه دسته با سه جهت مختلف. گروهی راه شرق، گروهی راه جنوب و گروهی راه غرب را پیش میگیرند.در حال حاضر، گروه غربی که وارد ایران میشده و در نواحی انزلی سکونت میکرده منقرض شده. به مدت پانزده سال تنها یک درنا به نام امید به ایران می‌آمده چند سالی با درنایی ماده به نام آرزو و سالهای آخر به تنهایی. حتی محیط زیست بعدا یک درنای ماده دیگر از بلژیک خریداری میکند و نامش را رویا میگذارد اما سه سال پیش امید رفته و دیگر باز نگشته.

 هفته پیش در گروهمان جلسه رونمایی کتابی داشتیمم به عنوان "تنهای سپید". مجموعه داستانی که به همت دو تا معلم اهل خراسان جنوبی و با همراهی دانش آموزانشان نوشته شده است. و همه داستانها در رابطه با درنای سپید سیبری و مخصوصا امید. تقریبا تمام ما اعضای گروه که تعدادمان کم هم نیست و همین‌طور مهمانها چیزی درباره این موضوع نمیدانستیم .خوشحال بودیم برای شناخت این نوع درنا و متاسف برای امید.  این پست را به این دلیل نوشتم چون چند روز پیش بانویی فوت کرده که به نام مادر درنای سیبری شناخته میشده. او که اهل فنلاند بوده پنجاه سال از عمر نود ساله‌اش را به تحقیق در مورد این پرنده زیبا مشغول بوده است. همسر ایرانی داشته  و سالها در مازندران زندگی و تحقیق کرده و سرانجام  همانجا هم به خاک سپرده شد. روح بانو الن ووسالو شاد و یادشان گرامی.


۲۲ دی ۰۳ ، ۲۲:۴۸
آفاق آبیان