اُکالیپتوس

پستچی

دوشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۹، ۰۷:۵۲ ق.ظ

ماریو ماهیگیری را دوست ندارد پس شغلی هم ندارد چون اینجا روستایی کوچک و ساحلی در ایتالیا ست که کار همه ماهیگیری است و هر آنچه که با آب و ماهی و دریا سر و کار داشته باشد. دیگران می دانند رطوبت دریا ماریو را آزار می دهد. سرش درد می گیرد. اما پدرش میداند اینها همه بهانه است.او این کار را دوست ندارد و این هم که دلیل نمیشود. باید برای خودش کار دست و پا کند و تنها کاری هم که پیدا میشود مربوط است به اگهی روی شیشه ی تنها مغازه ی روستا. پستچی لازم دارند. ماریو کوره سوادی دارد، اما در روستایی که تعداد خانوارهایش زیاد نیست و ان هم، همه خانواده هایی که هیچ کدامشان سواد ندارند معلوم نیست پستچی به چه کار می اید؟

 ماجرا از این قرار است که پابلو نرودا شاعر معروف کشور شیلی، تبعید شده و او و همسرش ، خانه ییلاقی بالای تپه های ساحلی روستای ماریو را برای اقامت انتخاب کرده اند. حالا فقط برای این مرد است که قرار است نامه بیاید بسته بیاید و یک فرد باید باشد که انها را به صاحبش برساند. ماریو هم دوچرخه دارد و هم سواد خواندن و نوشتن، پس حالا صاحب یک شغل است. بردن و اوردن مرسولات پستیِ  مردی که همه جا از او با عنوان شاعر عشق نام میبرند.

 ماریو نامه می برد. نامه می اورد و در مورد او در روزنامه ها می خواند. اکثر نامه هایی که برای نرودا میاید از طرف زنهاست. زنهایی که هوادار اویند. چه چیز او را محبوب قلب ها کرده؟ سوالی که مرد نامه بر مدام از خودش می پرسد.

 این دو  ارام ارام شروع به صحبت می کنند. همه چیز با یک سوال آغاز میشود. اینکه استعاره ها چه هستند؟ ماریو صادق است. نرودا مهربان است. یکی می پرسد. یکی میداند. ماریو یاد میگیرد و شعر خودش را میگوید برای بئاتریس که زیباترین دختر روستاست.

 و حیف که نمیشود پای سیاست را حتی از این روستای کوچک  کنار کشید. انها،  هم انتخابات دارند و هم همه ی دردسرهای سیاست مداری را  و اگرچه که نرودا بالاخره به کشور خودش باز می گردد اما سیاست جای پاهایش محکم است. اینجا هم قربانی میخواهد.


نام فیلم: پستچی - 1994







۹۹/۱۰/۱۵
آفاق آبیان

فیلم