حکایت دل
شبکه آموزش شبها ساعت ده برنامهای میدهد با عنوان "حکایت دل". ظاهرا این نام مجموعه ایست که در هر قسمت آن به زندگی برخی از افراد و اساتید زنده و مهم کشور پرداخته میشود. در مستندی که تماما به زبان خود ان فرد روایت میشود.
دیشب آقای مسنی که استاد فلسفه دانشگاه بود صحبت کرد و پریشب برنامه خانم بلقیس سلیمانی بود که این یکی را من با دقت و علاقه تماشا کردم. ایشان بیشتر از یک ساعت از خودشان، تحصیلاتشان، کارنامه نویسندگیشان و وضعیت نویسندگان و دنیای نوشتن حرف زدند. معتقد بودند زبان فارسی به نوعی ایزوله است. کشورهای کمی با آن صحبت میکنند. افغانستان که احوالاتش معلوم است و تاجیکستان که خط نوشتاریش با ما تفاوت دارد( این را نمیدانستم). خلاصه که هر چه فر و شکوه است مانده در همان ادبیات کلاسیک قدیم. از سختی نوشتن برای زنان هم حرف زدند. این که در مورد خودشان همیشه نگرانند دوستان و اقوام نگویند این شخصیت ، خودش است یا آن شخصیت فلان فامیل و آشنا است. ولی مگر غالب نویسنده ها از زیست خودشان و زیستهای موازی ( این اصطلاح را تازگی یادگرفته ام. زیست موازی یعنی زندگی دور و بری ها و حرفها و نقل قولها و قصههای عامیانه و فولکلور ها) فکر اولیه نمیگیرند؟ به نظرم رسید با توجه به شهری که اصلیت خانم سلیمانیست ایشان باید خیلی اهل فامیل و فامیل بازی باشند.
خانم سلیمانی رمان نویس است. خودشان گفتند فقط دو تا مجموعه داستانک داشته اند. انگار که رمان نوشتن خیلی مهم است. مهمتر از نوشتن داستان کوتاه. چه اشکالی دارد نویسنده ای هرگز رمان ننویسد؟