روی صندلی پارک
پنجشنبه, ۱۱ مرداد ۱۴۰۳، ۱۱:۵۸ ب.ظ
یکی دو روز بعد از نوشتن پست قبل
بعد از کلاسم نشسته بودم روی صندلی پارک برای رفع خستگی. زنی آمد و کنارم نشست. تقریبا در سن و سالهای مادرم و بعدش زود سر گفتگو را باز کرد. هم صحبت شدیم و از این در و آن در گفتیم. گفتگو های زنانه. در گوشیاش تکه فیلم کوتاهی نشانم داد. شاید کارش آنچنان هم درست نبود! از بستگان دورش، بستری در رختخواب و کهنسال. خدا نصیب هیچ کس نکند. چند دقیق قبلتر از کارهای گذشته آن زن گفته بود. گفت که دختر زن میگوید پاشنه پای مادرش کِرم گذاشته.
زنی که کنار دست من نشسته بود اما جنس دیگری داشت. تپلی بود و سرحال. نوه پسری اش را آورده بود کلاس فوتبال. پنج تا بچه داشت همه با سرو سامان. نه اینکه بی دردسر اما خدا را شکر میکرد و راضی بود. از همه با مزهتر خودش بود. عضو گروه کر یکی از فرهنگسراها. تکه فیلمهای قشنگی از همخوانی هایشان نشانم داد. و تک خوانی خودش که آواز میخواند و دف میزد. سرش گرم بود به علاقمندی هایی که داشت. تنش سلامت باشد.
۰۳/۰۵/۱۱