المپیک
این روزها با تماشای مسابقات و بازی های المپیک مشغولیم. تماشایشان را دوست دارم . منهای برخی گزارشگری ها که به مانند جوک موجب خنده میشود. خندهای نه چندان از سر شیرینی . کارشان چیزی شبیه کار آنهایی ست که قدیمها در عروسی بازار گرمی میکردند آقایون دست... خانومها رقص...
چقدر در این چند روز از دختران مملکت حرف زدند. همه را شیر دختر میدیدند و با این همه پس از مسابقه خانم کیانی فرصت شنیدن حرفهای او و مربی سختکوشش را به بینندگان ندادند و جایش را دوتا مجری دلقک پر کردند آدم نمیداند دم خروس را ببیند یا قسم حضرت عباس راباور کند.
برای کیمیای ایرانی ، ارزوی سرفرازی و سربلندی میکنم او یک دختر موفق ایرانی است. حالا هرجا که میخواهد باشد. و هرچند که برخی چشم دیدنش را نداشته باشند. خداوند مواظب او و مواظب همه دختران سرزمینم باشد..
و زمان، زمان که چقدر این جور وقتها - وقت مسابقات_ عجیب و غریب میشود. گاهی در یک مسابقه زمان پنج دقیقه مثل پنج ساعت میگذرد و گاهی زمان پنج دقیقه انگار که پنچ صدم ثانیه میشود. احساس ماست که آن را بلند و کوتاه میکند یا فکر و خیالمان و یا اینکه هر دوشان درهم برهم میشود؟
ورزشکار حرفهای بودن سخت است. خیلی خیلی سخت است. مسابقات جهانی دادن از آن هم سخت تر است پس هرچقدر که به انها جایزه دهند اهمیت دهند برایشان خرج کنند حقشان است و سزاوارش هستند. حتی آنهایی که رتبه و مدالی نیاورند.