ماهی های قرمز
ماهی های قرمز سر سفره هفت سین معمولا زود میمیرند. چرا؟ خیلی هاشان از همان ابندا بیمارند و مشکل دارند و ضعیفند. اما آنهایی که سالماند و روزهای اول عید را پشت سر میگذارند غالبا به دلیل عدم آگاهی از رسیدگی درست جان میدهند. برای ما که معمولا همان روز و ساعت اول میمردند. چون در تُنگهایی که اگرچه زیبا هستند اما با دهانه تَنگ و باریکشان نفس کشیدن را برای ماهی های قرمز سخت میکنند. امسال وقتی به حالت جان دادن رسیدند سریع به ظرف بزرگ منتقلشان کرده و قالب یخ در آبشان ریختم. در کمال تعجب و البته خوشحالی جان گرفتند و تا حالا که دارم اینها را می نویسم سالم و سرحالند. البته تحت رسیدگی کاملا و دقیق خودم. اول از همه برایشان تشت بزرگ خوشگل گرفتم بعد هم غذای مخصوص. وقت غذا دادن روی آب میپرند. یک جفت نر و ماده بامزه اند. اول که نمیدانستم ، اسم آنی که بزرگتر بود و باله های بزرگ و پهن و قشنگ داشت. پَرَک گذاشتم و کوچکتره را که شکل و شمایل ساده داشت، پورک. پس از کمی جستجو کردن معلوم شد ماهی نر است که باله های بزرگ و زیبا دارد. اما پَرَک، پَرَک ماند و پورک، پورک.پَرَک بیست و چهار ساعته دنبال پورک میچرخد و زورگویی میکند و با پوزهاش او را به چپ و راست هل میدهد و البته پورک هم کم نمیاورد در چنین مواقعی اوهم پوزه اش را به سمت او میبرد و در شکلی شبیه به یین و یانگ چینی لحظاتی دور هم میچرخند.
ابراهیم گلستان داستان کوتاهی دارد که شخصیتهایش ماهی قرمز هستند. حالا متوجه میشوم چرا. دنیای بامزهای دارند.