اُکالیپتوس

داستان من در اول آبان 1404

شنبه, ۴ آبان ۱۴۰۴، ۰۳:۲۸ ب.ظ
 جلسه داستانخوانی‌ام در پنج شنبه خوب برگزار شد. فکر میکردم که شاید کسی نیاید. من بینشان زیاد آشنا نیستم. اما خب داستانم کار خودش را کرد. هر چند این را هم میدانستم که بی عیب و ایراد نیست اما محتوا کار خودش را کرد. آنها که آمده بودند محتوا را دوست داشتند و کلی هم حرف زدند. یکی از خانمها که با اسنپ از راه دور آمده بود.
 هر چند این برنامه معمولا سه تا مجری منتقد دارد که دو تایشان نیامدند. مثلا که داستان قوی نیست. اما خب خانم اصل کاری بود و کلی هم همراه و همدل بود. جلسه را حرف و سخن اعضا به شیرینی و جذابی پر کرد و آخر سر هم چند دقیقه‌ای من حرف زدم.
 این دوره زمانه عاشق داستان فرم گراست. هرچی بیشتر غیر قابل فهم، بیشتر پر طرفدار اما من که کار خودم را میکنم. داستان باید جذابیت و شیرینی و  همراه کنندگی مخاطب داشته باشد. 
 دخترم تنها کسی بود که گفت داستان را دوست ندارد چون اصلا داستان تخیلی در فضا و کهکشان دوست ندارد. ما هم پذیرفتیم.
 
۰۴/۰۸/۰۴