پیادهروی جنوبی خیابان انقلاب مابین ایستگاه دروازه دولت و فردوسی را از شرق به غرب میرفتم که دیدم آقای منوچهر شاهسواری آرامآرام کاملا سر پایین، راسته پیادهرو را گرفته و خلاف جهت من از روبهرو میآمدند. موقع برگشت در پیادهروی شمالی همین مسیر از غرب به شرق میآمدم که آقای صفی یزدانیان با اهل و عیال در خلاف جهت من با سرعت عجله میرفتند.
دروازه دولت چه خبر است؟ البته خیلی ها میدانند که خانه سینما و خانه هنرمندان هر دو آن سمت و سو قرار دارند. اما فارغ از شلوغی و شلختگی ظاهری آن منطقه آنجا چیزهای دیگری هم هست که میتواند دلآرام و دلپذیر باشد. به خاطر قدمت کوی و برزن و خانه و مغازه و خیابانهایش.
به هر حال باعث شد که سراغ سایت چهار بروم. خیلی وقت بود که نوشتههای آقای یزدانیان را نخوانده بودم. معلوم نیست خودشان میدانند کسانی هستند که از دیدن ایشان در خیابان همان احساسی را پیدا میکنند که ایشان با دیدن ریچارد لینکلیتر در خیابان کنار دکه ساندویچ فروشی. به هر حال دنیای شگفتانگیز فیلم است دیگر یکی سهگانه لینکلیتر را دوست میدارد و یکی هم در دنیای تو ساعت چند است را.
ممنون آقای یزدانیان که نوشتههای فیلمیتان حال آدم را خوب میکند.
ماهی های قرمز سر سفره هفت سین معمولا زود میمیرند. چرا؟ خیلی هاشان از همان ابندا بیمارند و مشکل دارند و ضعیفند. اما آنهایی که سالماند و روزهای اول عید را پشت سر میگذارند غالبا به دلیل عدم آگاهی از رسیدگی درست جان میدهند. برای ما که معمولا همان روز و ساعت اول میمردند. چون در تُنگهایی که اگرچه زیبا هستند اما با دهانه تَنگ و باریکشان نفس کشیدن را برای ماهی های قرمز سخت میکنند. امسال وقتی به حالت جان دادن رسیدند سریع به ظرف بزرگ منتقلشان کرده و قالب یخ در آبشان ریختم. در کمال تعجب و البته خوشحالی جان گرفتند و تا حالا که دارم اینها را می نویسم سالم و سرحالند. البته تحت رسیدگی کاملا و دقیق خودم. اول از همه برایشان تشت بزرگ خوشگل گرفتم بعد هم غذای مخصوص. وقت غذا دادن روی آب میپرند. یک جفت نر و ماده بامزه اند. اول که نمیدانستم ، اسم آنی که بزرگتر بود و باله های بزرگ و پهن و قشنگ داشت. پَرَک گذاشتم و کوچکتره را که شکل و شمایل ساده داشت، پورک. پس از کمی جستجو کردن معلوم شد ماهی نر است که باله های بزرگ و زیبا دارد. اما پَرَک، پَرَک ماند و پورک، پورک.پَرَک بیست و چهار ساعته دنبال پورک میچرخد و زورگویی میکند و با پوزهاش او را به چپ و راست هل میدهد و البته پورک هم کم نمیاورد در چنین مواقعی اوهم پوزه اش را به سمت او میبرد و در شکلی شبیه به یین و یانگ چینی لحظاتی دور هم میچرخند.
ابراهیم گلستان داستان کوتاهی دارد که شخصیتهایش ماهی قرمز هستند. حالا متوجه میشوم چرا. دنیای بامزهای دارند.
اساس کارما یوگا آن است که فرد در روند کار مشارکت داشته باشد نه در ماحصل آن.
هر وقت کاری را بدون انتظار انجام دهید نسبت به موقعی که در قبال کارتان انتظاراتی داریداز لحاظ کیفی تجربه متفاوتی از زندگی خواهید داشت.
زنان در این زمینه کارما یوگیهای بهتری هستند. آنها تمام وقت کار میکنندو از خانوادهشان حمایت میکنند تا آنها غذای خوب، لباس تمیز و عشق کافی دریافت کنند. بدون اینکه فکر کنند این کارها چه نفعی برایشان دارد.
از سادگورو
سرور عزیزم، شما هم قلبی در سینه دارید. آیا آن هم همانجایی قرار دارد که قلب من جای دارد، کمی متمایل به چپ؟
درسهای پنگوئنی- 2024
تیتراژ آغازین آدم را یاد آن فیلمهای رنگی قدیمی میاندازد که به هر چیزی میتوانستند ربط داشته باشند الا پنگوئن. اما خب هر چه جلوتر میرود همه چیز معلوم میشود. معلوم میشود که اوضاع جامعه در آن مقطع خاص از تاریخ آرژانتین،در پس و پشت ماجرای آن پنگوئن شیرین که همه چیز را پیش میبرد قرار دارد. اوضاع یک جامعه را از خیابانها و ماشینها و رفت و آمد آدمهایش میشود فهمید.
خوانسالوادور همان پنگوئن دوست داشتنیاست که همه چیز حول او میگردد. هم او که همه را با هم همدل کرده. همهآنهایی که به نوعی با تام میشلِ معلم، که از قضای روزگار حالا صاحب او شده، در ارتباطند. تام که معلم زبان است به همراه خوان سالوادور، شخصیتهای اصلی هستند اما هیچ چیز به اندازه شخصیت ذاتی تام میشل مثال زدنی نیست. آدمی که خیلی جاها قصد پیچاندن و دور زدن دیگران را دارد آن هم نه از سر کلّاشی و سیّاسی که از سر گیر افتادن در مخمصه های کوچک. اما او نمیتواند کلمهای دروغ را به سرانجام برساند و آن یک باری هم که موفق میشود بعدش همه را اعتراف میکند.
از خوان سالوادور و تام که بگذریم، جامعه و اربابان زورکیاش هم هستند که هر جا باشند فرقی نمیکند هم شکل و شمایلشان یک جور میشود هم روش و منششان. آنها که همهشان سبیل دارند و جوانان را گم و گور میکنند.
_ جمعه پیش به طور اتفاقی پس از مدتها برنامه هفت را در آخر شب دیدم. قسمت پایانی برنامه نقد و بررسی کوتاه این فیلم بود. جوادطوسی- بهروز افخمی - و امیر قادری دور همی جالبی داشتند.