اُکالیپتوس

فرزندان مامانی

چهارشنبه, ۱۲ تیر ۱۴۰۴، ۰۴:۰۱ ب.ظ

سوگ مادر شاهرخ مسکوب جلوی پایم سبز شد. در بساط دستفروش کتابفروش. و من خریدمش.

نثری خواندنی و زیبا و چقدر درگیر با مرگ که خب معلو م است باید باشد. قضیه قضیه مرگ مادر است.


 هرچند مردهایی که زیادی مامان مامان می‌کنند نفرت‌انگیزند. مرد هرچقدر هم که مامانی باشد نباید آن را به زبان بیاورد. احترام یک چیز است و بچه ننه بودن چیزی دیگر. اما مردان مامانی دست خودشان نیست. تحت تاثیرند و زیادی تحت تاثیرند.  نمیدانم چه چیزی باعث میشود که فرزندی قدر زحمات والدینش را خوب و دقیق بداند. آیا فرزند مامانی لزوما قدر شناس هم هست؟ معلوم نیست. حساب و کتاب که ندارد.

 دیده‌ام پدران و مادرانی فداکار با فرزندان قدر ناشناس و برعکس والدینی خودخواه و خودمحور که قدر فرزندان خوب و شایسته خویش را ندانستند.

 خوبی دو طرفه قدر شناسی می‌آورد. اگر که خوبی‌اش واقعا خوبی باشد و کلک نباشد و نمایش نباشد که آدمها خیلی وقتها کهنسال هم میشوند اما در مه ناآگاهی غوطه‌ورند.

 می‌گویند والدین، فرزندی که ضعیف تر است را بیشتر دوست می‌دارند و فرزندان هم والد ستمدیده مظلوم را بیشتر ارج و قرب می‌نهند. برای همین است که یکی از راههای والدین برای جلب توچه فرزندان در پیری تمارض است و ننه من غریبم بازی درآوردن. و شاید درباره برخی فرزندان هم 

اما آنچه مهم است مسئله قضاوت است. اینکه قضاوت درست اصلا کار آسانی نیست و اصولا گندش دقیقا وقتی در می‌آید که آدمها می‌فهمند اشتباه قضاوت کرده‌اند. شاید چیزی نزدیک به یک عمر اشتباه.

خداوند همه را عاقبت به خیر کند. هم والدین هم فرزندان. نه فقط عاقبت. مسیر به خیر...


۰۴/۰۴/۱۲