اُکالیپتوس

۷ مطلب در بهمن ۱۴۰۳ ثبت شده است

دو تا رمان ترجمه شده با موضوع مهاجرت همزمان رونمایی شدند. یکی کتاب روزها و شبهای کوچک نوشته تیشانی دوشی و ترجمه خانم نوشین سلیمانی و دیگری کتاب آن سوی دیگر میز نوشته مدهومیتا موهرجی و ترجمه خانم مریم کاشانی. هر دو نویسنده هندی هستند و با مهاجرت و نتایج آن به طور مستقیم درگیر و نوشته هاشان برگرفته از آن نتایج است. در جلسه حرفهای جالبی درباره مهاجرت که تقریبا همه به نوعی با آن درگیر و آشنا هستند مطرح شد. این رونمایی با مجری‌گری خانم شیوا مقانلو و در فرهنگسرای ارسباران اجرا شد و روز خوب و دلپذیری را رقم زد.

۱۲ بهمن ۰۳ ، ۱۴:۱۲
آفاق آبیان

زن و مردی که  زمانی با هم در ارتباط بوده‌اند پس از گذشت حدود بیست سال یکدیگر را می‌بینند. هر چیز به وقت خودش نیکوست و زمان  آن که بگذرد دیگر به  هیچ درد نخواهد خورد. فقط به درد لای جرز دیوار... شاید. 

همه حرف فیلم همین است اما قشنگ است و آرام و ساده و البته تکراری.

 

۱۱ بهمن ۰۳ ، ۰۱:۰۰
آفاق آبیان

با نزدیک شدن به پایان زندگی، کارمای تخصیص داده شده تکمیل میشود. درنتیجه لایه انرژی و لایه فیزیکی ضعیف‌تر میشود. توانایی لایه انرژی برای نگهداری لایه فیزیکی کمتر میشود. و با تمام شدن اطلاعات زندگی به آرامی به پایان میرسد.

                                                                 سادگورو

۱۱ بهمن ۰۳ ، ۰۰:۵۳
آفاق آبیان

وقتی یک نفر آنقدر آداب دان است که میداند مثلا اگر کسی تولدت را تبریک نگفت، لزومی ندارد که تولدش را تبریک بگویی. بدیهی است حتما این قاعده را نیز میداند، وقتی کسی به خانه تو سر نمی‌زند هم نباید به خانه اش سر بزنی. و البته که مسلما گشت و گذار در کوچه ها و خیابان ها آزاد آزاد است آن هم برای کسانی که به پرسه زدن عادت دارند و عادت ها هم البته اسمش رویش است عادتند و به عهدی ربط ندارند

۰۷ بهمن ۰۳ ، ۲۳:۲۳
آفاق آبیان
عالم چنین فراخ
 چه دلتنگ مانده‌ایم....
۰۴ بهمن ۰۳ ، ۱۲:۵۶
آفاق آبیان
بابا همیشه اسم دزد را با صفت د_ی_و_س همراه میکرد.  اولین بار هم وقتی این را از دهانش شنیدم  که یک روز صبح جمعه از خواب برخاستیم و دیدیم آقای  دزد لاستیک های عقب هیلمن بژ رنگ خوشگلمان را باز کرده و برده و لطف کرده جایشان  در دو طرف ماشین چند تایی آجر روی هم چیده. اواسط دهه شصت. 
 هنوز هم درست و حسابی نمیدانم این صفت چه معنی میدهد ولی همیشه ناخودآگاه همراه کلمه دزد در ذهنم تکرار میشود. چه آن زمان که معنی دزد برایمان چیزی بود در حد آنچه فاژین پیر در داستان چارلز دیکنز به الیور تویست بی پدر و مادر  یاد میداد تا همراه آن یکی نخاله ها شود و همکارشان شود چه این زمانه که دزدی شکل و شمایلهای متفاوتی پیدا کرده  چه از آن ظاهرالصلاح هایی که جیب مملکت را خالی میکنند و ... چه آنهایی که دزدی مجازی شده است کسب و کارشان،‌نان شب‌شان و شاید هم نقل دم دستشان.همه‌شان سزاوار این صفتند.

امروز صبح که بیرون رفتم در کوچه مان ماشینی دیدم که از عقب روی آجر قرار گرفته بود. امیدوارم کار دزد د.... نباشد و مثلا صاحب ماشین قصد تعمیرات روی آن را داشته باشد.
۰۳ بهمن ۰۳ ، ۲۲:۰۴
آفاق آبیان

آقای تقی مدرسی از نویسندگان ایرانی‌اند . ایشان پیش از نویسنده بودن، پزشک متخصص روانشناس کودکان در آمریکا بوده‌اند. متولد 1311 با زندگی پر از اتفاق و ماجرا. نویسنده و منتقد معروف آمریکایی خانم آن تایلر، همسر ایشان هستند. از طریق داستانها و بیوگرافی این خانم بود که تقی مدرسی را شناختم.

کتابی از این آقای نویسنده به تازگی خواندم و تمام کردم  به نام "آدمهای غایب". رمانی با نثری به شدت روان و آسان و زبانی طهرانی .از خواندنش میشود بسیارلذت برد.

 زندگی دو نسل از دو خانواده قدیمی با نامهای حشمت نظامی و سردار اژدری در این رمان روایت شده. دو خانواده که تا بُن دندان از هم متنفرند اما ناگزیر از همنشینی و ارتباط با یکدیگرند و مجبورند آداب و رسوم و سنتهای قدیمی را رعایت کنند.((‌علم بر این سنن خانوادگی مثل حساب جمع و تفریق نیست که بشود توی مدرسه یاد گرفت. این طور معلومات از همان لحظه که نطفه توی رحم بسته میشودبه آدمیزاد تعلق میگیرد.))

گفتگو ها سرشارند از ضرب‌المثلها و اصطلاحات. زیباترینشان فخر بر فلک و ناز بر ستاره کردن و برخی دیگر که به حکم مثل بودن اندکی پرده ادب را کنار میزند. 

و این هم چند جمله "آدمهای غایب".

((‌زندگی همینه دیگه آقا، پست و بلند داره، خوب و بد داره، حق و ناحق داره. باید یه جوری به سر آوردش. دوست و رفیقی، بطری عرقی، منقل و وافوری، ناله کمونچه‌ای،‌سیخ کبابی دیگه چی میخوای از زندگی آقا؟))

 ((وقتی خوب تو کنه دنیا بری می‌بینی دنیا شیکمی نیست.))

۰۲ بهمن ۰۳ ، ۱۳:۲۸
آفاق آبیان