اُکالیپتوس

عنوان، نام فیلم است و البته نام شاعری آلمانی. شاعری که زن است و احتمالا نهایت تلقی زنان دنیا از زن آزاد مستقل. اما این گونه که فیلم آغاز میشود ما او را بستری در بیمارستانی روانی میبینیم . بعد از آن در روایتی غیر خطی به گوشه و کنار زندگی او سرک می‌کشیم.

 اینگه بورگمن شاعر است و شمع روشن خیلی از مجالسی‌ست که بیشتر اعضایش را مردان تشکیل می‌دهند. مردهایی که مثل پروانه دور او می‌چرخند. بیشتر از همه مکس که نویسنده‌ای سویسی‌ست  و بالاخره هم از او می‌خواهد با یکدیگر زندگی کنند و اینگه هم می‌پذیرد. اما مردان زیادی دور و بر او هستند که می‌روند و می‌ایند وظاهرا هیج مردی در دنیا نیست که این موضوع را درباره زنی که دوست دارد هضم و جزم کند و برای همین دردسرها شروع میشود. غرها ، نق ها، اعتراض ها، رفتن و آمدن ها، دور و نزدیک شدن‌ها. به نظر می‌رسد اینگه باید محکم باشد اما نیست. او برای هر حالتی که دارد یک مرد را طلب می‌کند. از این به سمت آن . از آن به سمت دیگری.اینگه قوی نیست و این را خودش هم اعتراف می‌کند که مکس می‌توانست بهترین مرد زندگی او باشد اگر خودش اینقدر آزادی را طلب نمی‌کرد.

اینگه: تو قاتل منی

مکس: مگر مردم نمی‌گویند که همیشه قاتلها گناهکار نیستند، بلکه گاهی مقتولها گناهکارند؟ 

 والبته پاسخ مکس در واقع قطعه‌ای از شعر خود اینگه است.

قسمتهای زیادی از فیلم در بیابان و صحرا فیلمبرداری شده که در آن اینگه برای فرار از مشکلاتش با مردی دیگر همسفر شده. و این جمله شعری از او که فیلم با آن پایان می‌‌پذیرد.

 ((بیابانم، تنها امیدم، برزخ لطیفم، رستگاری‌ام.))



۱۶ آبان ۰۳ ، ۱۰:۳۸
آفاق آبیان

سرجیو دیلمو شخصیتی واقعی‌ست که از کارکنان ارشد سازمان ملل بوده و در کار حل و فصل مشکلات کشورها و اوضاع نابسامان جنگی فعالیت داشته. مردی صلح طلب و مهربان با نیتی خیر و تلاشی پویا برای سر و سامان دادن دنیا.

داستان فیلم بر اساس واقعیت است. انهدام ساختمان سازمان ملل در بغداد در بحبوحه جنگ و اتفاقی که برای این مرد می‌افتد. پای یک داستان رمانتیک و عاشقانه هم در میان است که باعث تلطیف اوضاع و شرایط فیلم  میشود و واقعا هم  در اصل زندگی سرجیو وجود داشته. 


-  اینکه فیلم چقدر به واقعیت وفادار است و حقایق س ی ا س ی را در بر دارد احتمالا فقط و فقط خدا میداند.


۰۴ آبان ۰۳ ، ۱۵:۴۳
آفاق آبیان

فلفل های سبز تند و آتشی را ریسه کرده‌ام و گوشه ای از آشپزخانه آویزان کردم. بعد از دو هفته آن خوشگلهای سبز تبدیل شده‌‌اند به خوشگلهای قرمز. قرمز آتشی. در آشپزی فلفل سیاه مصرف میکنم. فلفل سیاه هم عطر دارد هم طعم هم تندی. کاربرد فلفل قرمز در چیست؟ اینکه فقط میسوزاند. پسرم عاشق فلفل قرمز است. بی‌رویه و بیش از اندازه. برخی می‌گویند تندی زیاد مضر است. اما هندی ها و مکزیکی ها هم به تند و آتشی خوری معروفند. 

برخی آقایان در آشپزی مهارت دارند. شغل بعضی‌ مردها هم که اصلا آشپزی‌ست. همیشه از خودم می‌پرسم همسران این طور مردها چه غذایی می‌پزند که بتواند باب طبع وسلیقه مردشان باشد؟ چون حتما دست پخت این زنها به پای دستپخت  مردشان نخواهد رسید. و البته که همه چیز بستگی دارد به نگاه.

۰۴ آبان ۰۳ ، ۱۵:۰۵
آفاق آبیان
کیک محبوب من را بالاخره دیدم و فقط خدا میداند چقدر مشتاق تماشایش بودم. اتفاقی در اینستا به دختری برخوردم که در صفحه اش اعلام کرده بود فیلم را در کانال تلگرامی‌اش قرار داده. دست هرکسی که این کار را میکند و باعث میشود، دست دیگران هم به دامن فیلم برسد درد نکند و گرنه دلمان آنقدر آب میشد که دیگر هیچ چیز از آن باقی نمی‌ماند.
 روزی که قصیده گاو سفید( فیلمی از همین کارگردان) را دیدم،پایانش را دوست نداشتم. آنقدر که در صفحه آقای کارگردان نظر گذاشتم. و پرسیدم که چرا چرا چرا زنی که عاشق آن آقای قاضی است او را ترک میکند؟ و چرا نگذاشته که زن به خودش فکر کند و صلاح خودش را در نظر بگیرد و در آن زندگی که میتوانست برایش راحتی خوشی ارمغان بیاورد بماند.
 شاید برای همین بود که  پایان بندی کیک محبوب من  برایم دیگر غیر قابل قبول به نظر نمی‌رسید. حالا دیگر میدانستم که این آقای کارگردان بیشتر واقعیت زندگی را به نمایش میگذارد.همه آنچه که در واقعیت زندگی آدمها به مفهوم کامل و جامع آن بوقوع می‌پیوندد. مگر همه آدمها به خاطر عدم اگاهی و ندانستن دچار اشتباه و مشکل نمیشوند؟( البته من ماجرای قرصها را بعدا از خواندن کامنتهای افرادی که فیلم را دیده‌بودند متوجه شدم) مگر همیشه عُسر (سختی) و یُسر( آسانی) و یُسر و عُسر پشت سر هم در بزنگاه های زندگی اتفاق نمی‌افتد؟ مگر خیلی اتفاقها نیسنتند که به نظر خوب و عالی می‌رسند اما بعدش،‌بعدی که ممکن است یک شبانه روز باشد یا ممکن است چهل سال باشد ما را متوجه می‌کند که در چه جهل مرکبی بوده‌ایم. و خیلی مگر و اگر های دیگر که همه آدمها در زندگی‌شان تجربه کرده‌اند.
 این آقای کارگردان، خود زندگی را نشانمان میدهد. همه آن واقعیتهایی که تلخ و گزنده در میان خوشیهای زندگی بوقوع می‌پیوندد. و البته برعکس این هم هست گاهی در زندگی در اوج سختی و مشقت پنجره ای از امید و نجات به روی آدمها گشوده میشود و اتفاقا  فیلمهایی که این سوی زندگی را هم نشانمان میدهد کم نیستند.
 همان قدر که زن بی‌کس قصیده گاو سفید به حکم جامعه‌ای که در آن زندگی کرده و بزرگ شده بود باید می‌رفت. فرامرز کیک محبوب من هم باید میرفت. هر چند من پس از پایان فیلم تنها به این فکر میکردم که او چقدر از در تنهایی رفتن، می‌‌ترسید.


- همین چند روز پیش در یکی از دورهمی‌های داستانی با اصطلاح کژتابی یا ابهام ساختاری آشنا شدم. کیک محبوب من کژتابی دارد. یکی به مفهوم کیکی که مورد علاقه من است و یکی هم به مفهوم کیکی که متعلق به فرد محبوب من است.

- با دیدن فیلم احتمالا مفهوم آنهایی که نگهبان دارند،نیز بهتر روشن خواهد شد!!!
 
۰۳ آبان ۰۳ ، ۱۴:۴۷
آفاق آبیان
دیروز در جلسه رونمایی کتابی در کتابخانه فرهنگسرای گلستان شرکت کردم . نویسنده‌ای کتاب اولی. این مراسم را با مراسمهایی که در کتابخانه فرهنگسرای اخلاق برگزار میشود و همیشه در آنها شرکت میکنم،  مقایسه کردم. آدمها و محیط. رفتارها و کنش و واکنشها. میدانید تفاوت این دو فضا را میشود به چه تشبیه کرد؟ کره جنوبی با کره شمالی. یعنی فرهنگسرای گلستان را به مثابه کره جنوبی باید گرفت و فرهنگسرای اخلاق را به مثابه کره شمالی. 
 در بین اخلاقی ها چیزهایی دیدم که باید از میان آن داستان کوتاهی بیرون آورد.

۰۱ آبان ۰۳ ، ۱۳:۰۸
آفاق آبیان

"همچنان قدم زنان" نام فیلم کارگردان ژاپنی هیروکازو کوروئیدا است. همچنان قدم زنان یا خودِ خودِ زندگی. عین زندگی. نه آنچنان بی دغدغه و بی مشکل اما از نوع سبکبارتر. آرام و در جریان مثل هوا. زلال مثل چشمه  و درخشان مثل خورشید تابان. و البته که خورشید گاهی می‌سوزاند. باد گاهی می‌تاراند و آب هم گاهی می‌برد. خانواده در جریان یعنی جوان شدن کودکها. پیر شدن جوانها و رفتن نهایی پیرها.

 پیرمرد و پیرزن این فیلم میزبان دو فرزند خود و خانواده ایشان هستند. هر کدام از این فرزندها سرنوشتی دارند و خصوصیاتی مثل همه فرزندها و مثل همه خانواده ها.ما کم‌کم با خصوصیات آدمهای این فیلم آشنا میشویم از بزرگترین‌شان که آقای دکتر بازنشسته است تا کوچکترینشان که یک نوه ناتنی‌ست. این دور همی به مناسبت یاد‌بود فرزند دیگری‌ست که از دنیا رفته.  مثل همه خانواده ها از میان فرزندان، فرزندی هست که عزیز تر است و فرزندی هم هست که چون آنچنان حرف گوش کن نبوده کمتر توی چشم آمده. اما اینجا در این خانواده ژاپنی همه چیز منطقی تر پیش می‌رود آدمها علی رغم نارضایتی،حد و مرزها را می‌شناسند. حقوق متقابل را می‌شناسند و سعی نمیکنند مثل سدی مانع راه و جلو‌رفت یکدیگر شوند و شاید همین است راز همچنان قدم زنان ماندن این خانواده. خانواده‌ای که مثل همه خانواده‌های دنیا نمی‌داند کدام دورهمی‌اش آخرین دورهمی خانواده خواهد بود.

 تماشای این فیلم اندکی صبوری میخواهد و البته که میتواند در دسته حال خوب کن ها قرار بکیرد.


- به نظرم رسید تنها روحی که در این فیلم میتواند قضاوت شود، روح نویسنده فیلمنامه است که اتفاقا کارگردان آن هم هست. او که خالق "همچنان قدم زنان" بوده.


۲۹ مهر ۰۳ ، ۱۲:۱۹
آفاق آبیان

زنی هست که تصمیم گرفته دیگر موهایش را رنگ نکند و موهای سفید شده‌اش را رها و آزاد بگذارد تا از این به بعد خود واقعی شان باشند و آنوقت همسر زن  چه کار میکند؟ با دمش گردو  می‌شکند و خودش به نحو احسن موهایش را رنگ می‌کند اعلام می‌کند احنمالا آنها را از این به بعد به دست آرایشگر خواهد سپرد. موهایی که در روز خواستگاری  هم گفته بود رنگ شده‌اند و البته برای زن همان موقع هم اصلا فرق نمی‌کرد.

ژن زود سفید شدن مو از مرد به پسرشان هم رسیده بود. از حدودا سیزده سالگی پسر ، موهایش شروع به سفید شدن کردند و پدر هر وقت او را می‌دید از روی دلسوزی به پسرمی‌گفت : واااای همه موهات داره سفید میشه  بریم دکتر... و هر چه زن به مرد میگفت چرا به بچه استرس وارد می‌کند و اوضاع  را بدتر می‌کند و اصلا مگر میشود با سفید شدن مو مبارزه کرد و مگر تا حالا خودش توانسته کاری برای موهایش بکند و اصلا برای مردها موی جو گندمی زیبا‌تر است. فایده نداشت. مرد همیشه ترس عجیبی از پیر شدن و نشانه هایش  در خود بروز میداد. و حالا داشت آن را منتقل به پسرش میکرد.

 خوشبختانه بعد از بیست سالگی روند سفید شدن موی پسر متوقف شد و اتفاقا دوباره سیاهتر رشد کردند. ظاهرا اضطراب و استرس های درس و کنکور در وضعیت موهای پسر  نقش داشتند. 


 

۲۶ مهر ۰۳ ، ۱۲:۲۸
آفاق آبیان

مگر میشود اسم تیم فوتبالی به این خوشگلی باشد؟ بله میشود. تیم فوتبالی از دختران ایرانی که حسابی گل کاشته اند. دست خداوند و مهر زندگی همیشه همراهشان باشد و بدرخشند و با درخشیدنشان دیگران را خوشحال کنند.

۲۴ مهر ۰۳ ، ۱۸:۰۶
آفاق آبیان

جلسه رونمایی از کتاب "گمشده به باغ شازده میرود" نوشته  خانم شادی عنصری بود که یکی از مجری ها نویسنده را، عنصر شادی صدا کرد و خنده بر لب تمامی حاضران در سالن آورد. یک حس خوب و شیرین و با مزه. خانم نویسنده از بس زیبا شیرین مودب و مهربان بود جدی جدی به عنصر شادی شبیه بود. این صفت ها یکی یکی تا پایان جلسه خودشان را در او نشان میدادند. این را  به عنوان کسی که زیاد در این نوع جلسات شرکت کرده‌ام و گاها  انواع و اقسام رفتارها و کارهای نه چندان پسندیده را از برخی مشاهده کرده‌ام میگویم.

 به هر حال یک مجری دیگر در ادامه  توضیح داد که عنصر شادی در واقع عنصر ید است که در دریای جنوب بر خلاف دریای شمال فراوان یافت میشود و به خاطر همین است که آدمها کنار دریای جنوب شادند و خوشحال اما در کنار دریای شمال حس و حال افسردگی و غم به وجود می‌آید و البته درستی این قضیه و راست و دروغش بماند با گوینده اما چیزی که قطعی‌‌ست این است که ید با گواتر و تیرویید در ارتباط است و تیرویید هم مرتبط با حال و احوال.

فعلا سه تا از داستانهای کتاب خانم شادی عنصری را خوانده‌ام و هرسه برایم خوشخوان جذاب بوده موفق باشید خانم شادی عنصری.

۲۴ مهر ۰۳ ، ۰۷:۵۵
آفاق آبیان

((داستان کوتاه از کوتاه بودن خود شادمان است.می‌خواهد باز هم کوتاه‌تر باشد. فقط یک کلمه باشد. اگر بتواند آن کلمه را پیدا کند.اگر بتواند آن هجا را بیان کند، تمام جهان با غریوی از درونش زبانه خواهد کشید. آرزوی عجیب داستان کوتاه همین است. باورِ عمیقش، بزرگی کوچکی اش ...))

برگرفته از " آرزوی داستان کوتاه" نوشته استیون میلهاوزر


_ بعضی چیزها و بعضی آدمها همین طورند بزرگ نیستند اما چنان قدرتی دارند که نمیشود توصیفش کرد. مثل پایی که بیخ خرخره قرار می‌گیرد و فشارش را بیشتر و بیشتر میکند.

۱۸ مهر ۰۳ ، ۱۰:۱۰
آفاق آبیان