اُکالیپتوس

فلفل های سبز تند و آتشی را ریسه کرده‌ام و گوشه ای از آشپزخانه آویزان کردم. بعد از دو هفته آن خوشگلهای سبز تبدیل شده‌‌اند به خوشگلهای قرمز. قرمز آتشی. در آشپزی فلفل سیاه مصرف میکنم. فلفل سیاه هم عطر دارد هم طعم هم تندی. کاربرد فلفل قرمز در چیست؟ اینکه فقط میسوزاند. پسرم عاشق فلفل قرمز است. بی‌رویه و بیش از اندازه. برخی می‌گویند تندی زیاد مضر است. اما هندی ها و مکزیکی ها هم به تند و آتشی خوری معروفند. 

برخی آقایان در آشپزی مهارت دارند. شغل بعضی‌ مردها هم که اصلا آشپزی‌ست. همیشه از خودم می‌پرسم همسران این طور مردها چه غذایی می‌پزند که بتواند باب طبع وسلیقه مردشان باشد؟ چون حتما دست پخت این زنها به پای دستپخت  مردشان نخواهد رسید. و البته که همه چیز بستگی دارد به نگاه.

۰۴ آبان ۰۳ ، ۱۵:۰۵
آفاق آبیان
کیک محبوب من را بالاخره دیدم و فقط خدا میداند چقدر مشتاق تماشایش بودم. اتفاقی در اینستا به دختری برخوردم که در صفحه اش اعلام کرده بود فیلم را در کانال تلگرامی‌اش قرار داده. دست هرکسی که این کار را میکند و باعث میشود، دست دیگران هم به دامن فیلم برسد درد نکند و گرنه دلمان آنقدر آب میشد که دیگر هیچ چیز از آن باقی نمی‌ماند.
 روزی که قصیده گاو سفید( فیلمی از همین کارگردان) را دیدم،پایانش را دوست نداشتم. آنقدر که در صفحه آقای کارگردان نظر گذاشتم. و پرسیدم که چرا چرا چرا زنی که عاشق آن آقای قاضی است او را ترک میکند؟ و چرا نگذاشته که زن به خودش فکر کند و صلاح خودش را در نظر بگیرد و در آن زندگی که میتوانست برایش راحتی خوشی ارمغان بیاورد بماند.
 شاید برای همین بود که  پایان بندی کیک محبوب من  برایم دیگر غیر قابل قبول به نظر نمی‌رسید. حالا دیگر میدانستم که این آقای کارگردان بیشتر واقعیت زندگی را به نمایش میگذارد.همه آنچه که در واقعیت زندگی آدمها به مفهوم کامل و جامع آن بوقوع می‌پیوندد. مگر همه آدمها به خاطر عدم اگاهی و ندانستن دچار اشتباه و مشکل نمیشوند؟( البته من ماجرای قرصها را بعدا از خواندن کامنتهای افرادی که فیلم را دیده‌بودند متوجه شدم) مگر همیشه عُسر (سختی) و یُسر( آسانی) و یُسر و عُسر پشت سر هم در بزنگاه های زندگی اتفاق نمی‌افتد؟ مگر خیلی اتفاقها نیسنتند که به نظر خوب و عالی می‌رسند اما بعدش،‌بعدی که ممکن است یک شبانه روز باشد یا ممکن است چهل سال باشد ما را متوجه می‌کند که در چه جهل مرکبی بوده‌ایم. و خیلی مگر و اگر های دیگر که همه آدمها در زندگی‌شان تجربه کرده‌اند.
 این آقای کارگردان، خود زندگی را نشانمان میدهد. همه آن واقعیتهایی که تلخ و گزنده در میان خوشیهای زندگی بوقوع می‌پیوندد. و البته برعکس این هم هست گاهی در زندگی در اوج سختی و مشقت پنجره ای از امید و نجات به روی آدمها گشوده میشود و اتفاقا  فیلمهایی که این سوی زندگی را هم نشانمان میدهد کم نیستند.
 همان قدر که زن بی‌کس قصیده گاو سفید به حکم جامعه‌ای که در آن زندگی کرده و بزرگ شده بود باید می‌رفت. فرامرز کیک محبوب من هم باید میرفت. هر چند من پس از پایان فیلم تنها به این فکر میکردم که او چقدر از در تنهایی رفتن، می‌‌ترسید.


- همین چند روز پیش در یکی از دورهمی‌های داستانی با اصطلاح کژتابی یا ابهام ساختاری آشنا شدم. کیک محبوب من کژتابی دارد. یکی به مفهوم کیکی که مورد علاقه من است و یکی هم به مفهوم کیکی که متعلق به فرد محبوب من است.

- با دیدن فیلم احتمالا مفهوم آنهایی که نگهبان دارند،نیز بهتر روشن خواهد شد!!!
 
۰۳ آبان ۰۳ ، ۱۴:۴۷
آفاق آبیان
دیروز در جلسه رونمایی کتابی در کتابخانه فرهنگسرای گلستان شرکت کردم . نویسنده‌ای کتاب اولی. این مراسم را با مراسمهایی که در کتابخانه فرهنگسرای اخلاق برگزار میشود و همیشه در آنها شرکت میکنم،  مقایسه کردم. آدمها و محیط. رفتارها و کنش و واکنشها. میدانید تفاوت این دو فضا را میشود به چه تشبیه کرد؟ کره جنوبی با کره شمالی. یعنی فرهنگسرای گلستان را به مثابه کره جنوبی باید گرفت و فرهنگسرای اخلاق را به مثابه کره شمالی. 
 در بین اخلاقی ها چیزهایی دیدم که باید از میان آن داستان کوتاهی بیرون آورد.

۰۱ آبان ۰۳ ، ۱۳:۰۸
آفاق آبیان

"همچنان قدم زنان" نام فیلم کارگردان ژاپنی هیروکازو کوروئیدا است. همچنان قدم زنان یا خودِ خودِ زندگی. عین زندگی. نه آنچنان بی دغدغه و بی مشکل اما از نوع سبکبارتر. آرام و در جریان مثل هوا. زلال مثل چشمه  و درخشان مثل خورشید تابان. و البته که خورشید گاهی می‌سوزاند. باد گاهی می‌تاراند و آب هم گاهی می‌برد. خانواده در جریان یعنی جوان شدن کودکها. پیر شدن جوانها و رفتن نهایی پیرها.

 پیرمرد و پیرزن این فیلم میزبان دو فرزند خود و خانواده ایشان هستند. هر کدام از این فرزندها سرنوشتی دارند و خصوصیاتی مثل همه فرزندها و مثل همه خانواده ها.ما کم‌کم با خصوصیات آدمهای این فیلم آشنا میشویم از بزرگترین‌شان که آقای دکتر بازنشسته است تا کوچکترینشان که یک نوه ناتنی‌ست. این دور همی به مناسبت یاد‌بود فرزند دیگری‌ست که از دنیا رفته.  مثل همه خانواده ها از میان فرزندان، فرزندی هست که عزیز تر است و فرزندی هم هست که چون آنچنان حرف گوش کن نبوده کمتر توی چشم آمده. اما اینجا در این خانواده ژاپنی همه چیز منطقی تر پیش می‌رود آدمها علی رغم نارضایتی،حد و مرزها را می‌شناسند. حقوق متقابل را می‌شناسند و سعی نمیکنند مثل سدی مانع راه و جلو‌رفت یکدیگر شوند و شاید همین است راز همچنان قدم زنان ماندن این خانواده. خانواده‌ای که مثل همه خانواده‌های دنیا نمی‌داند کدام دورهمی‌اش آخرین دورهمی خانواده خواهد بود.

 تماشای این فیلم اندکی صبوری میخواهد و البته که میتواند در دسته حال خوب کن ها قرار بکیرد.


- به نظرم رسید تنها روحی که در این فیلم میتواند قضاوت شود، روح نویسنده فیلمنامه است که اتفاقا کارگردان آن هم هست. او که خالق "همچنان قدم زنان" بوده.


۲۹ مهر ۰۳ ، ۱۲:۱۹
آفاق آبیان

مگر میشود اسم تیم فوتبالی به این خوشگلی باشد؟ بله میشود. تیم فوتبالی از دختران ایرانی که حسابی گل کاشته اند. دست خداوند و مهر زندگی همیشه همراهشان باشد و بدرخشند و با درخشیدنشان دیگران را خوشحال کنند.

۲۴ مهر ۰۳ ، ۱۸:۰۶
آفاق آبیان

جلسه رونمایی از کتاب "گمشده به باغ شازده میرود" نوشته  خانم شادی عنصری بود که یکی از مجری ها نویسنده را، عنصر شادی صدا کرد و خنده بر لب تمامی حاضران در سالن آورد. یک حس خوب و شیرین و با مزه. خانم نویسنده از بس زیبا شیرین مودب و مهربان بود جدی جدی به عنصر شادی شبیه بود. این صفت ها یکی یکی تا پایان جلسه خودشان را در او نشان میدادند. این را  به عنوان کسی که زیاد در این نوع جلسات شرکت کرده‌ام و گاها  انواع و اقسام رفتارها و کارهای نه چندان پسندیده را از برخی مشاهده کرده‌ام میگویم.

 به هر حال یک مجری دیگر در ادامه  توضیح داد که عنصر شادی در واقع عنصر ید است که در دریای جنوب بر خلاف دریای شمال فراوان یافت میشود و به خاطر همین است که آدمها کنار دریای جنوب شادند و خوشحال اما در کنار دریای شمال حس و حال افسردگی و غم به وجود می‌آید و البته درستی این قضیه و راست و دروغش بماند با گوینده اما چیزی که قطعی‌‌ست این است که ید با گواتر و تیرویید در ارتباط است و تیرویید هم مرتبط با حال و احوال.

فعلا سه تا از داستانهای کتاب خانم شادی عنصری را خوانده‌ام و هرسه برایم خوشخوان جذاب بوده موفق باشید خانم شادی عنصری.

۲۴ مهر ۰۳ ، ۰۷:۵۵
آفاق آبیان

((داستان کوتاه از کوتاه بودن خود شادمان است.می‌خواهد باز هم کوتاه‌تر باشد. فقط یک کلمه باشد. اگر بتواند آن کلمه را پیدا کند.اگر بتواند آن هجا را بیان کند، تمام جهان با غریوی از درونش زبانه خواهد کشید. آرزوی عجیب داستان کوتاه همین است. باورِ عمیقش، بزرگی کوچکی اش ...))

برگرفته از " آرزوی داستان کوتاه" نوشته استیون میلهاوزر


_ بعضی چیزها و بعضی آدمها همین طورند بزرگ نیستند اما چنان قدرتی دارند که نمیشود توصیفش کرد. مثل پایی که بیخ خرخره قرار می‌گیرد و فشارش را بیشتر و بیشتر میکند.

۱۸ مهر ۰۳ ، ۱۰:۱۰
آفاق آبیان

(( قوّه خیال شأنی از شؤون  نفس است و کار او صورتگری‌ست و صورت هایی که ساخته همه تجرد برزخی دارند و همه ماورای طبیعت اند. با توجه نفس، آنها بود و نمود پیدا می‌کنند و همین که نفس توجه خود را از آنها برداشت، بود و نمودی ندارند.

 قوّه خیال به اذن نفسش صورت ساز است.

جمیع قوای فعال انسان همه جنود نفس‌اند. قوّه خیال همانطور که سامعه یا باصره یا لامسه و ...


آنچه عاقل اندیشیده در قوّه خیال تمثل می‌یابد. یعنی صورتی به وزان آنچه اندیشیده در این کارخانه صورتگری انسان،‌به نام خیال، بر سبیل محاکات متنقّش میشود و این صورت متنقّشه موجب انفعالات بدن و حرکات او میشود فلذا قوّه عاقله مبدا ثانی و قوّه خیالیه مبدا اول حرکات بدن است.

 اکثر مردم به شهادت اقوال و افعالشان در مرتبه خیال توقف کرده‌اند.))

نفس= روح




۱۵ مهر ۰۳ ، ۱۵:۰۹
آفاق آبیان

خلاقیت در نوشتن یعنی چی؟ اینکه مثلا در یک داستان خانم عالیه عطایی از کتاب چشم  سگ ،که چند شب پیش میخواندم مار بوآیی وجود دارد که کنار صاحبش در حالیکه قلاده به گردن دارد راه افتاده و با او این طرف و آ ن طرف می‌رود؟ یا مثلا گوزنی که از توی هسته هلو بیرون می‌اید و همه جای داستان وجود دارد ؟ 

پس ان وقت این همه داستان جخوف و تولستوی و بقیه باید بدون خلاقیت محسوب شود؟

همه می‌دانند مهم ترین عنصر در داستان نویسی تخیل است ولی این فقط به این معنی نیست که عناصر عجیب غریب و غیر عاذی وارد داستان کنیم که البته این هم میتواند باشد. اما اینکه نویسنده ای فقط دو تا جمله را بشنود بعد با ان ده صفحه داستان واقع گرا بسازد و بنویسد هم تخیل محسوب می‌شود. چیزی که هیچ کس متوجه آن نخواه شد.



_ کتاب عسل و حنظل را نتوانستم بخوانم بس که تلخ بود. تا ببینم بعدا چه میشود.

۱۵ مهر ۰۳ ، ۰۹:۵۴
آفاق آبیان

درخت توی حیاط مواظبت بیشتری می‌خواهد اما هیچ کس به فکرش نیست. طبق قانون آپارتمان نشینی در حیاط نمیشود اتومبیل قرار داد ولی در این ساختمان چند وقتی‌ست همه با هم خوش و خرم به این نتیجه رسیدند که در حیاط هم ماشین پارک کنند و عملا کاربری حیاط را تغییر دادند و دیگر هیچ کس از در حیاط رفت و آمد نمی‌کند و از در آن سوی دیگر ساختمان برای رفت و آمد  مجبور به استفاده‌ایم. 

 خدا رحمت کند آقای عابدینی را چندین سال پیش ساکن این ساختمان بود و یک تنه امور ساختمان را مدیریت می‌کرد. معلم بازنشسته بود. علاقه به کارهای فنی داشت و اتاقی روی پشت بام داشت مملو از ابزار. برای هر کاری وسایل داشت. آهنگری و نجاری و لوله کشی و بنایی و چه و چه... بیشترین علاقه اش به گل و درخت بود. در زمان او حیاط سر و صفایی داشت. با انواع و اقسام گل و درخت . همسرش از دستش شاکی بود. خودم در پله ها شنیدم یک بار داشت به یکی از خانمهای همسایه با حرص می‌گفت: آقای عابدینی حمـّاله... 

اما در واقع مرد فعالی بود و خیلی هم کاریزما داشت. هیچ‌کس روی حرفش حرف نمیزد.و البته امورات ساختمان در روال بهتری بود. یک شب که رفته بودند زادگاهشان. خوابید و صبح از خواب بلند نشد.روحش شاد.

۱۵ مهر ۰۳ ، ۰۹:۳۷
آفاق آبیان